گمست

لغت نامه دهخدا

گمست. [ گ َ م َ ] ( اِ ) جوهری است فرومایه و ارزان و رنگ آن کبود به سرخی مایل میباشد و معدن آن به مدینه طیبه نزدیک است. گویند در پیاله و ظروف گمست هرچند شراب خورند مستی نیاورد و اگر قدری از آن در قدح شراب اندازند همین خاصیت دهد و اگر در زیر بالین گذارند و بخوابند خوابهای خوش بینند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( الفاظ الادویه ). به عربی جمست گویند. ( از اقرب الموارد ). جمست. ( انجمن آرای ناصری ) :
میان خواجه و تو و میان خواجه و من
تفاوت است چنانچون میان زر و گمست.
فرخی.

فرهنگ معین

(گَ مَ ) (اِ. ) نوعی جواهر ارزان به رنگ کبود.

فرهنگ عمید

نوعی بلور به رنگ سرخ یا زرد، نوعی جواهر ارزان و پست.

پیشنهاد کاربران

علّامه مهدی بارانی
گمست:نامی از رنگها در زبان اصیل پارسی است و همان بنفش است

بپرس