گمره شدن. [ گ ُ رَه ْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بیراه شدن. سرگشته و آواره شدن. بی خانمان شدن : نکوتر نگر تا کجا میروی که گمره شد آن کو نکو ننگریست.ناصرخسرو.بت سیمین تن سنگین دل من به تو گمره شده مسکین دل من.نظامی.چون بترساند تو را آگه شوی ور نترساند ترا گمره شوی.مولوی.