گمبل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
تنومند و فربه . چاق و فربه . کوتاه بالا .
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
( گُمبَل ) واژگون
پیشنهاد کاربران
" گُمبِل" ، به ضم گ و کسر ب
قدم بزرگ، قدم های در حالِ دویدن،
گویش مردم شاهرود
دو گمبل یکی کرد و در رفت.
یعنی
با گام های بلند و سریع فرار کرد.
قدم بزرگ، قدم های در حالِ دویدن،
گویش مردم شاهرود
دو گمبل یکی کرد و در رفت.
یعنی
با گام های بلند و سریع فرار کرد.
کوتاه قد و چاق
گومبول، قلمبه، تپل بانمک
پشت آدم
خپل چاق