به آستین ملالی که بر من افشانی
گمان مدار که از دامنت بدارم دست.
سعدی.
|| تشویش داشتن. نگران بودن : ور ز کژدم به دل گمان داری
کفش و نعل از برای آن داری.
سنایی.
|| امید و انتظار داشتن. چشم داشت : چیست فردوس که در دیده ماجلوه کند
ما گمانها به غرور نظر خود داریم.
صائب.