گماشتگی


مترادف گماشتگی: ماموریت، نوکری

معنی انگلیسی:
appointment

لغت نامه دهخدا

گماشتگی.[ گ ُ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) عمل گماشته. شغل گماشته. مستخدم شدن. شغل مستخدمی داشتن و رجوع به گماشته شود.

فرهنگ فارسی

عمل گماشتن . شغل گماشته . مستخدم شدن

مترادف ها

agency (اسم)
وکالت، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، خبرگزاری، پیشکاری، گماشتگی

فارسی به عربی

وکالة

پیشنهاد کاربران

بپرس