گماشتن به کاری

واژه نامه بختیاریکا

وا داری

پیشنهاد کاربران

بپای کردن ؛ قائم کردن. نصب کردن. منصب دادن. انتصاب. برانگیختن : و آن پیر را بپای کرد و نگاه داشت و خود به مدائن باز شد. ( بلعمی ) . پس اینجا خلیفتی بپای کرد [ یعنی عبادبن زیاد در سیستان ] و خود برفت و
...
[مشاهده متن کامل]
بکابل شد. ( تاریخ سیستان ) . امیر ماضی چون ارسلان جاذب گذشته شد بجای ارسلان مردی بپای کردن خواست. ( تاریخ بیهقی ) . . . . فرصتی یابد و شرّی بپای کند. ( تاریخ بیهقی ) .

بپرس