1 - بررسیِ ساختاری و تکواژشناختی واژگانِ " نیرافتن، اَهرافتن، فرزافتن/ فرزامینیتن، پزافتن/پزامینیتن و. . . " :
دیدگاهِ کریستین بارتولومه:
بارتولومه واژگانِ " نیرَفتن، نیرآفتن، اَهرَفتن، اَهرآفتن" را با فعل " رَفتن" در زبانِ پارسیِ نو از ریشه ی" رَب:rab" همبسته می داند و " رآفتن" را ریختِ سببیِ ( Kausativ ) " رَفتن" درنظر می گیرد :
... [مشاهده متن کامل]
1. 1 - واژه ی " نیرَفتن" برآمده از پیشوند" نی" و فعل " رَفتن" است. ( "نیرآفتن = نی. رآفتن" )
1. 2 - واژه ی" اَهرَفتن" برآمده از پیشوند " اَه:ah" و فعل " رَفتن" است. ( " اَهرآفتن = اَه. رآفتن" )
نیاز به یادآوری است که بارتولومه " اَهرآفتن/اَهرآم - " را به چم " hinzuleiten ، hinleiten" ( آلمانی ) آورده و در اینجا پیشوند " اَه:ah" را برآمده از پیشوندِ ایرانیِ باستان " اَتی:ati " به چمِ "فرا، فراسوی، ورای، به سوی" دانسته است. او " اَتی/اَه" را برآمده از دگرگونیِ آوایی " ت" به " ه" می داند ، چنانکه پیشوند " پَتی:pati" نیز به ریختهایِ " پَد:pad" و " پَه:pah" درآمده است و از نمونه هایی همچون:
a ) " پَهریختن:pahrextan " که به ریختِ " پَرهیختن" در زبانِ پارسیِ نو درآمده ( چنین دریافته می شود که بارتولومه، " په" را در " پهریختن" همان پیشوند " پَد" می داند، پس با جایگشتِ آواییِ " ر"، این واژه از " پَهریختن" به ریختِ " پَرهیختن درآمده است ) ،
b ) " پَدَخشر:padakhšar" و " پَهَخشر:pahakhšar" ،
سخن می گوید. از اینرو وی برمی داوَد که ریختهای " pah، ah" ( پارسیِ میانه ی تورفانی ) از پیشوندهای " pati، ati " ( آریاییِ باستان ) با پیشوندهای " pad، ad" ( پارسیِ میانه تورفانی ) و پیشوندهای " paiti، aiti" ( زبانِ اوستاییِ جوان ) پیوند می یابند.
1. 3 - واژگان "فرزَفتن/فرزَم - ، فرزآفتن/فرزآم - ، فرزامینیتن، هَنزافتن، هَنجافتن و. . . " از ریشه یِ " گَم:gam" به چمِ " رفتن" هستند.
1. 4 - واژگانِ" نَفتن/نَم - ، نآفتن/نآم - ، فرنَفتن/فرنَم - ، فرنآفتن/فرنآم - و. . . " از ریشه یِ " نَم:nam" هستند.
بارتولومه می گوید که ریشه " نَم:nam" از نظر معنایی از دو ریشه ی دیگر" رَب:rab، گَم:gam" دور نیست؛چنانکه مولر نیز این ریشه را برابر با " رَفتن" آورده است. در اینجا وی بسیار هممعناییِ ریشه های " رَب، گَم، نَم" را برجسته می نماید.
1. 5 - واژه ی" پزامینیتن" ، از دیدِ بارتولومه، به چمِ " به هدف رساندن:ans Ziel bringen" است و وی " پزآفتن، پزآمینیتن"را برآمده از دگرریختی از پیشوند " پَد" و فعل "زافتن، زامینیتن" ( از "pat - žām " ) دانسته است. ( چنانکه در 1. 3 گفته شد، فعل " زآفتن" برآمده از ریشه ی " گَم:gam" است. )
این شیوه دگرریختِ آواییِ پیشوندِ " پَد" به دیسه یِ " پَ - " بمانند " پا" در واژگان " پازهر، پازند" است، ازآنجایی که بیدرنگ پس از این پیشوند آوای " ز" یا" ژ" نشسته است و آوای " د" کناررفته است.
2 - بررسیِ آواشناختیِ واژگانِ " نیرافتن/نیرام - ، اَهرافتن/اَهرام - ، فرزافتن/فرزام - ، پزافتن/پزام - و. . . " :
2. 1 - دیدگاهِ کارل زالمان :
" م" در زبانِ ایرانیِ باستان به " ف" پیش از " ت" در زبانِ پارسیِ میانه دگرگون پذیر است؛چنانکه در واژگانی همچون
" سومب:sumb" به " سوفت:suft" ،
" نی. هومب :ni. humb " به " نی. هوفت:nihuft"
دیده می شود؛ از اینرو، بنابر دیدگاهِ زالمان، اینچنین "فرزام" به " فرزافتن"، " فرجام، هنجام" به " فرجافتن، هنجافتن"، " فرنام" به " فرنافتن" و. . . دگرگون پذیر است.
2. 2 - دیدگاهِ کریستین بارتولومه:
بارتولومه دیدگاهِ زالمان را در این باره نابسنده می داند؛ او این دست واژگان را برآمده از دگرگونیِ آوایی " م/پ " می داند. او در همان آغاز واژگانِ" نیرافتن، اَهرافتن" را به ریختِ " نیراپتن، اَهراپتن" می آورد و سخن از
رامَد - راپت:rāpt ( به جایِ رافت ) . . . از ریشه یِ " رَب:rab" ،
گامَد - گاپت:gāpt ( به جایِ گافت ) . . . از ریشه یِ " گَم:gam" ،
نامَد - ناپت:nāpt ( به جایِ نافت ) . . . از ریشه یِ " نَم:nam"،
می گوید. سرانجام وی چنین برمی داوَد که دگرگونیِ آواییِ " فت:ft" و " م:m" از این واژگان به واژگانی که دیگر نَه از نظر معنا بلکه از نظر آوایی همانند با آنها هستند، گسترانیده شده است. سپس او در این راستا نمونه هایی می آورد همچون " خوَمَر:khvamar" به چمِ " خواب" در زبانِ پارسی میانه ی تورفانی و واژه یِ " خوَپت: xᵛapt" ( یا همان خوَفت:xᵛaft ) .
پَسگشتها:
1 - رویبرگهای 63 - 64 و رویبرگ 183 از بخش " Exkurs" از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
2 - رویبرگِ 266 از بخش سوم - پارسی میانه ( کارل زالمان )
بررسیِ واژگانِ " زامینیتَن/زامین - " و "جامینیتَن /جامین - " در زبانِ مانوی - پارسیِ میانه - پازند و ریشه یِ پارسیِ واژگانِ " ضمن، ضامن، ضمان، تضمین و ضمانت و. . . " :
( برای نخستین بار در این کارنوشت به ریشه یِ پارسیِ واژگانِ " ضمن، ضامن، ضمان، تضمین و ضمانت و. . . " پرداخته می شود و چنانچه میخواهید بی درنگ از ریشه یِ این واژگان آگاهی یابید، شماره 3. 2 را در زیر بخوانید. )
... [مشاهده متن کامل]
پیش از هر چیز باید بگویم که واژگانِ " ضمن، ضامن، ضمان، تضمین و ضمانت و. . . " در میانِ زبانهای سامی تنها در زبانِ عربی باشندگی دارند و ریشه یِ این واژگان در زبانِ عربی ناآشکار است؛ ولی ما تنها به این بسنده نکرده و به ریشه یِ راستینِ این واژگان خواهیم پرداخت.
بخشِ 1 : بررسیِ تکواژهایِ " زامینیتَن/زامین - " در زبانِ مانوی - پارسی میانه:
واژه یِ " زامینیتَن " با بُن کنونی " زامین - " در زبانِ مانوی - پارسیِ میانه از تکواژهایِ زیر ساخته شده است:
1. 1 - زام :
" زام " برآمده از ریشه اوستاییِ " گَم:gam" است که یکی از کُنونه هایِ این ریشه در اوستایی " جَم:ǰam " بوده است. ما واژه یِ " گام " را در زبانِ پارسی از این ریشه داریم.
2. 1 - نشانه یِ سببی ( Kausativ ) " - ین" :
نشانه یِ سببی " - ین " در زبانِ پارسیِ نوین به ریختِ " - ان" درآمده است، بمانندِ " خوردن/خوراندن " .
3. 1 - نشانه یِ مصدری " - یتَن " :
این نشانه در پارسیِ نوین به ریختِ " - یدن" نیز باشندگی دارد.
واژه یِ " زامینیتَن " در پازَند به ریختِ " جامینیتَن:ǰāminitan " آمده است. چنانچه بخواهیم واژگانِ " زامینیتَن/زامین " و " جامینیتَن/جامین - " را به پارسیِ کُنونی برگردانیم، واژگانِ " زامانیدَن/زامان - " و " جامانیدن/جامان - " را خواهیم داشت. ( یک چنین دگرگونی آوایی " ج/ز " را می توان در واژگانِ " فرجافتن/فرجام - " و " فرزافتن/فرزام - " نیز به روشنی دید که در آنها " فَر " پیشوند است و آنچه می ماند " جام/زام " است. )
. . . . . . . . . . . .
2 - بخشِ دوم : بررسیِ معناشناختیِ واژه یِ " زامینیتَن " :
در روبرگِ 78 از نبیگِ " MANICHAEISCHE STUDIEN " ( کارل زالمان ) معناهایِ واژه یِ " زامینیتَن/زامین - " بدین سان آمده است :
1. 2 - schreiten lassen : گامانیدن، روانیدن
" schreiten " در زبانِ آلمانی به چمِ " گام نهادن " است و " lassen " سببی ساز است و همان نقشی را بازی می کند که " - ین " در " زامینیتَن".
به روشنی می توان دید که کارل زالمان با آوردن " schreiten lassen " می خواهد به ما نشان دهد که این واژه، چنانکه گفته شد، از ریشه یِ اوستاییِ " گَم : gam " است؛ از اینرو برابرِ پارسیِ" schreiten lassen " ، " گامانیدن " می شود. در کنارِ این معنی، می توان واژه یِ "رَوانیدن " را نیز به دیده داشت.
2. 2 - leiten : رهنمودن، رسانیدن
" leiten " در زبانِ آلمانی به چمِ " رهنمودن، هدایت کردن، رهبَرانیدن، ( به پیش ) سوق دادن، فرستادن، رسانیدن" است.
3. 2 - foerdern : حمایت/پشتیبانی/ مساعدت کردن
" foerdern " در زبانِ آلمانی به چمِ " ( به پیش ) حمایت کردن، پشتیبانی کردن، مساعدت کردن، رواگانیدن، ( به پیشرفتنِ کسی یا چیزی ) کمک کردن " است. برابرِ انگلیسیِ واژه " foerdern " واژگانِ " further، advance ، promote ، support" است.
خودِ واژه یِ " foerdern " در زبانِ آلمانی با واژه یِ " to further " همریشه است.
همین گزینه 3. 2 روشن می سازد که واژگانِ " ضامن، ضمن، ضمان، ضمانت و تضمین، تضمن و. . . " برآمده از واژه یِ " زامین " که بُن کُنونیِ " زامینیتَن " بوده است، می باشد و اینکه نشانه یِ سببی سازِ " - ین " به ریختِ " ن" در لابلایِ این واژگان نمود پیدا کرده است، خود گویایِ آن است که چرا ما نباید واژگانِ تازی را در زبانِ پارسی بکار بگیریم. آری، چون تکواژهایِ پیوندیِ ما در دستگاهِ زبانیِ تازی خُرد و نابود می شود.
. . . . . . . . . .
بررسیِ ریشه شناختی و معناشناختیِ واژه یِ " زامینیتَن/جامینیتَن" در زبانِ اوستایی :
ریشه اوستایی" گَم:gam " دارایِ کُنونه یِ ( Praesens ) " جَم : ǰam " بوده و سببیِ ( Kausativ ) آن نیز در زبانِ اوستایی " جامَ :ǰāma و جامَیَ : ǰāmaya " بوده است؛ اکنون چنانچه بخواهیم واژگان " زامینیتَن /جامینیتَن " را از نگرگاهِ معنایی بررسی کنیم، می بایست در زبانِ اوستایی به دنبالِ واژگانی رَویم که به ریختِ سببی آمده اند؛ با بررسیِ آنها روشن می شود که ریشه اوستاییِ " گَم" به ریختِ سببی به چمهایِ زیر نیز آمده است: ( به همراهِ پیشوندِ " اَیوی/ اَیبی" )
1 - gelangen lassen zu : رسانیدن به - ؛
2 - verhelfen zu : کمک/یاری رسانیدن برای انجام کاری ، یاری دادن/کمک کردن برای رسیدن به چیزی و برابر با " provide help to " در زبانِ انگلیسی.
( در این باره ستونِ 496 از نبیگِ " ALTIRANISCHES WOERTERBUCH " یا نگاره ی سوم را در زیر ببینید. )
. . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها :
1 - روبرگِ 78 از نبیگِ " MANICHAEISCHE STUDIEN :پژوهش هایی از زبانِ مانوی" ( کارل زالمان )
2 - ستونهای 493 تا 502 از نبیگ " ALTIRANISCHES WOERTERBUCH : فرهنگنامه زبانِ ایرانی کهن " ( کریستین بارتولومه ) ( نسخه آلمانی )
( بویژه ستون 496 )
واژه گم از ریشه واژه پهلوی گمشه است در ترکی می شود اکتیک گم تکه کلام یکی از شاهان باستان ایران بوده است .
در زمانی که وی از چیزی ناراحت میشد خود را به در و دیوار کوبیده و از این واژه استفاده میکرد. این واژه در اصل مخفف واژه پهلوی گمشه میباشداین واژه یعنی گم صد درصد پارسی است
... [مشاهده متن کامل]
منابع. فرهنگ لغت معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
بخشی از معنای واژه ی گم با ندانستن پیوند دارد، نادانستن آنچه به آن نیاز پیدا شده باشد.
گزینش یا رفتاری که بر پایه ی ندانسته استوار گردد، به گم بازمیگردد.
مانند
گم راه: کسی که گام در راهی بگذارد که از پیش نشناخته باشدش.
... [مشاهده متن کامل]
گم شدن: رفتن یا بودن در جایی که از آن نا آگاه باشیم.
سر در گم: کسی که نمیداند چه گزینشی درست و کدام نادرست است.
گمان: از روی ندانسته ها یا دانسته های نا مطمئن تصمیم گرفتن.
با این گفته، گم منتسب به ندانسته است نه دانسته ها.
گم : به معنی های :خم، حلقه ای کردن، گرد کردن،
و واژه جمع عربی وامواژه ای است که از این واژه ایرانی برگرفته شده هست
1 - دهانه لگام،
2 - پیوند دهنده ، نقطه جوش
گم به معنی بستن و به هم بستن می باشد
همان لگام هست پوز بند
Gommek دفن کردن
بصورت مخفف gom به معنای دفن کردن هست
چیزی را در زمین خاک کردن و رویش را پوشاندن
مثال؛ katil iki insani oldurdu ve onları oraya gomdi
قاتل دو نفر را کشت و آنها را در آنجا دفن کرد
... [مشاهده متن کامل]
Cesedi gomduler
جسد را دفن کردند
●قویلاماق و گوممک مترادف همدیگر میباشند که کاربر بالا اشاره کردند
گوممک در ترکی یعنی دفن کردن ، خاک کردن
قویلاماق = خاک کردن این نیز هست
Gom
ره گم کرده: ضال ، گمشده.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۰۳ ) .
گم و گمان پوشیده گومه خیمه و پوشه همان گیومه فرنگی است و گامه و جامه هر پوشن است
آقای ادمین این حرکت دور از انسانیته که برای دیدن معنی لغت بصورت خودکار فیلم تبلیغ پخش میکنین حجم نت قورت میده. . .
ریشه شناسی
اتیمولوژی
بقول یکی از دوستان اتیمولوژی مثل ورزش است و سیاست نمی پذیرد.
اتیمولوژی گم گشته غالب لغتنامه های
فارسی است.
گؤم، گؤمؤلمَک، گؤمدؤم، گؤمؤلدوم و. . . .
یعنی دفن کردن، از دیده پنهان و غایب کردن. گم و گور کردن ( دقت کنید به کلمه گور کردن ) و. . . .
... [مشاهده متن کامل]
g�mmek
1.
toprağın i�ine koymak, �st�n� toprakla �rtmek.
2.
bir �l�y� toprağın i�ine yerleştirmek, toprağa vermek.
تورکیه
G�mmek
مترادف در زبانهای:
تورکمن
ja�lamak
قزاق
жерлеу
jerlew
آذربایجان
basdırmaq
اوزبک
dafn qilmoq
در گویش زبان بختیاری واژه گُم= به معنی نوک علف، نوک هر گیاه، وهر شیئ، برای مثال گُم علف را گوسفند خورد یعنی نوک علف را گوسفند خورد، که در همه اشیاع هم بکار میرود.
در گفتار لری :
گُم = گام، قَدَم
گُم= ناپیدا، جای چیزی یا کسی یا خود را ندانستن
گَم، گ َ م = گاز گرفتن و خوردن
گِم= تپه ی خیلی کوچک، بلندی زمین
گِم ری ( رو ) = دَمر، کاسه یا هر چیزی که پشت آن بالا باشد.
... [مشاهده متن کامل]
گِمری ( گِمِ رو ) خوابیدن= وارونه خوابیدن.
گِم=صدای چیزی که محکم به زمین می خورد.
ناپیدا
گم به کسر گ ( گِم ) به معنی ریشه، بنیاد
گم کَنی: از ریشه درآوردن
در زبان لری بختیاری به معنی
گاز گرفتن. gam
در زبان لری بختیاری به معنی
پرش. گم شدنgom
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)