گلیگر

لغت نامه دهخدا

گلیگر. [ گ ِ گ َ ] ( ص مرکب ) ( از: گل ( بکسر اول ) + ی [ واسطه ] + گر، پسوند شغل ). ( فرهنگ رشیدی ) ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). گلگارو بنا. ( برهان ). گلکار. ( فرهنگ رشیدی ) :
زمانه هست به دولتسرای تو معمار
چو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور.
اخسیکتی ( از آنندراج ).
طَیّان. راز : خره بود که از بهر نگارگر و گلیگر بزنند تا بر آن جای ایستد. ( فرهنگ اسدی چ اقبال ص 417 ).

فرهنگ فارسی

گلکار، بنا، کارگری که درکارهای ساختمانی کارمیکند
( صفت ) ۱ - گلکار : زمانه هست بدولت سرای تو معمار چو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور . ( اثیر اخسیکتی ) ۲ - بنا : در حال بفرمود تا استادان گلیگر سه کوچه بسنگ و گچ بر آوردند .

فرهنگ عمید

۱. گِل کار، بنّا.
۲. کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند.

پیشنهاد کاربران

بپرس