گلگون کردن

لغت نامه دهخدا

گلگون کردن. [ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سرخ کردن :
شوم جامه رزم بیرون کنم
به می روی پژمرده گلگون کنم.
فردوسی.
زردرویی میکشم زآن طبعنازک بی گناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم.
حافظ.

فرهنگ فارسی

سرخ کردن

مترادف ها

incarnadine (فعل)
گلگون کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس