عرق کلک سبکسیر مرا پاک کنید
که ز گلگشت سر کوی سخن می آید.
صائب ( از آنندراج ).
نسیمی که خیزد ز گلگشت کویت دماغ خرد را معطر نماید.
شیخ العارفین ( از آنندراج ).
|| گاردن پارتی. ( یادداشت مؤلف ).گلگشت. [ گ ُ گ َ ] ( اِخ ) نام تفرجگاهی نزدیک شیراز که به آن گلگشت مصلا گویند. ( از ناظم الاطباء ) :
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را.
حافظ.