آن شهی نیست که دردشمن تو هست مجال
پیش شاهین چه زند بال پریدن گلچه.
ابوالمعالی ( از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 313 ب ).
گلچه. [ گ َ چ ِ ] ( اِ ) زاغچه و عکه. ( ناظم الاطباء ).
گلچه. [ گ ُ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) مصغر گل ، یعنی گل خرد. ( ناظم الاطباء ).گل کوچک. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 439، 450 و 453 شود. || گل از ابریشم رنگین و جز آن که برجامه کنند. نقشی با ابریشم یا نخ یا با رنگ به صورت گل. ( یادداشت مؤلف ). یک قسم زینتی بشکل گل کوچک که از ابریشم بر جامه و جز آن دوزند. ( ناظم الاطباء ).