گله بگله
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
گُله بُگله: جای جای اینجا و آنجا.
( ( داش ها و لوطی ها و دائی های محلات دَرشازده و لب آب و دروازه سعدی و شاه داعی الله، ُگله بُگله رو گلیم ها و حصیرها لم داده بودند و برای خودشان میگفتند و میخندیدند و میخوردند و دود میکشیدند. . ) ) ( صادق چوبک ، کفتر باز )
( ( داش ها و لوطی ها و دائی های محلات دَرشازده و لب آب و دروازه سعدی و شاه داعی الله، ُگله بُگله رو گلیم ها و حصیرها لم داده بودند و برای خودشان میگفتند و میخندیدند و میخوردند و دود میکشیدند. . ) ) ( صادق چوبک ، کفتر باز )