گلما

لغت نامه دهخدا

گلما. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 6000گزی شمال خاوری ساری و 4000گزی شمال راه شوسه ساری به بهشهر. هوای آن معتدل و دارای 405 تن سکنه است. آب آن ازچشمه بزرگ و محصول آن برنج ، غلات ، پنبه و صیفی است.شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. از دو محل بالاو پائین تشکیل شده است معصوم زاده ای به نام امامزاده محمد درویش دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

گویش مازنی

/golmaa/ روستایی واقع در منطقه ی ساری

پیشنهاد کاربران

( گ ُ ل ِ ) در فصل زاد و ولد گوسفندان ( اواخر زمستان و اوایل بهار ) بعضن اتفاق می افتد که بره ای دور از چشم صاحب خود بدلیل آنکه شیر زیادی از پستان مادرش می خورد، بی حال می شود و در گوشه ای می افتد. معمولن سر این نوع بره ها را می برند تا از شیردان تازه ی آن برای درست کردن مایه ی پنیر استفاده کنند. در این مواقع پس از ذبح بره ی مذکور شیردان آن را از شکم بره بیرون آورده و پس از خشک کردن ، آن را با شیر تازه در درون کیسه ای تمیز می ریزند و از این مخلوط به عنوان مایه ی پنیر طبیعی استفاده می شود. گلما هم نام خاص این مخلوط است و هم نام عمومی این حالت چنانکه در ترانه ی لری «سوار» این چنین استفاده شده:
...
[مشاهده متن کامل]

زل روز وختی دراوما، وعدمو د لو آو
- نور روز که دراومد، قرار ما در کنار آب
وختی سرخ موه گلال د خین مه مثل شرا
- وقتی گلال از خون من مثل شراب سرخ میشه
تو چی ماهی دل و درای بزه دریانه به این
- تو مثل ماهی دل به دریا بزن و دریا رو ببین
نوونی مرده چه سخته د سیاهی گلما
- نمیدونی مردن تو سیاهی گلما چه سخته

بپرس