گلغنده. [ گ ُ غ َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) ( از: گل + غند ) گلغونده. ( حاشیه برهان قاطعچ معین ). پنبه برزده باشد که بجهت رشتن گلوله کرده باشند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده.سوزنی سمرقندی ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).باغنده نیز گویند و چون کسی سست و کاهل شود گویند: گل غنده شده است. ( فرهنگ رشیدی ). و رجوع به گلغونده شود.