گلزار کرمانشاهی

پیشنهاد کاربران

بررسیھای تاریخی و نوشتارھای ادبی اخیر که پھلوان گلزار کرمانشاھی را به تصویر کشیدھ اند٬ داوری تاریخ است در ارزش ھای انسانی. تاریخ ما پر از مکر و نیرنگ است برای حفظ نام و مقام٬و بدتر از ھمھ ( ھرچند کمتر
...
[مشاهده متن کامل]
) در عالم پھلوانی و عیاری. پھلوان اکبر خراسانی کھ برای حفظ بازوبند خود رقیبان را با شیوھ ھای ناجوانمردانھ از میدان بدر می کرد٬پھلوان گلزار را دواخور کرد تا پشتش به خاک نرسد. گلزار تا اخر عمر در حالت جنون بسر برد. ٬ امروز از پھلوان اکبر بھ نیکی یاد نمی شود و نام پھلوان گلزار در کنار پوریای ولی گذاشتھ شدھ ٬ با بازوبندی از جنس وجدان انسانی. ارزش این داوری در مورد رویدادی کھ بیش از یک قرن از ان میگذرد٬ فقط در نیکنامی یکی و بدنامی دیگری نیست. این پاسداشت ارزش ھای نیک انسانی در امروز ماست. امروزی کھ پر است از میدان بدر کردن حریف و رقیب با جنایتکاری و با رفتارھای غیر اخلاقی و غیرانسانی. بزرگداشت پھلوان گلزار استقبال از ارزش ھای والا درفرھنگ امروز ماست. آنان که میخواستند تو را نابود کنند خود مردند و تو جاودانه شدی و به افسانه ها پیوستی سعدیا مرد نکو نام نمیرد هر گز مرده آن است که نامش به نکوئی نبرند پهلوان حسین گلزار کرمانشاهی پهلوان حسین، معروف به حسین گلزار، درسا ل1265 قمری، در روستای سراب قنبر، از توابع کرمانشاه، به دنیا آمد . در کودکی پدر خود، اکبرخان را از د ست داد. از آن پس تحت تکفل مادرش که گلزار نام داشت قرار گرفت و در این دنیا ی بی در و پیکر، با ما درغیورو کردش، گلزاربانو تنها ماند. . گلزار بانو، این زن اصیل عشایری که در چشمه ی وجودش روحی حما سی می جوشید و روح همسر به خا ک خفته اش را در آیینه وجود کودک قوی ودرشت استخوان خویش میدید، مصمم شد که حسین را طوری تحت تعلیم وپرورش جسمی واخلاقی قرار دهد که از وی پهلوانی بنام، بلند آوازه و مردمی بسازد تا آرزوی پدر خود ( پهلوان حسین قافله دار ) را نیز برآورده سازد. گلزار بانو ازهمان دوران کودکی حسین را تشویق به کار سخت درباغ ومزرعه ی موروثی پدر میکرد و او را طوری تربیت کرد که از دست چپ اش مانند دست راست استفاده میکرد. اولین ورود حسین گلزار به زورخانه حسین حدود سیزده سا ل داشت که قدم به زورخانه سنگ تراشها گذاشت . فرز وچالاک لباس از تن بر کند و لنگی بر کمر بست. بدرون گود پرید. همه ی ورزشکاران از دیدن نوجوانی نا آشنا با سینه ای ستبر و بازوئی ورزیده، با گردنی بر افراشته، . متعجب شدند . شانه گردان میکنیم هر کس شانه در ریشش گیر نکرد باید از گود خارج شود! این پیشهاد مردی بود که مقابل حسین ایستاده و به او خیره شده بود . شانه پی در پی دست به دست گردید تا به دست حسین رسید . حسین شانه را دردست خود فشرد ونا گهان با تمام نیروبر صورت خود فرود آورد و با صدای بلند و خشم آلود گفت: اینجا به دلاک خانه شبیه است تا به زورخانه! صدای تحسین از ورزشکاران و تماشا چیان بلند شد وپهلوان صفر، که میدانداری آن روز را بر عهده داشت، حسین را درآغوش گرفت ، غرق بوسه کرد و گفت خوش آمدی ای جوان با غیرت . صورت او را با دوا ودرمان محلی مداوا کردند . پهلوان صفر ومرشد زورخانه، حسین را تا خانه اش همراهی کردند . گلزار بانو ضمن تشکراز پهلوان صفر خطاب به وی گفت من حسین را به تو می سپارم . گلزار بانو خود برای آماده نمودن حسین، کیسه ای از شن به سقف زیرزمین آویزان کرد. هنگام تمرین کیسه ی شن را به سوی حسین رها میکرد. حسین میبایست در برابر وزن سنگین کیسه مقاومت کند. با تمام شدن تمرینهای روزانه ، تدریجا به وزن آن اضافه میکرد و این کار را آنقدر ادامه داد تا حسین در برابرضربا ت کیسه پر از شن کاملا مقاوم گردید. گلزار بانو قبل از اینکه فرزندش را مجددا روانه ی زورخانه کند، وی را به خدمت حاج قنبرعلی خان، بزرگ خاندان قنبری که از دوستان دوران حیات پدرش اکبر خان بود، در آورد تا در عرصه ی روابط اجتماعی وغیره نیز، پخته و آبدیده شود . نیرومندی حسین از همان دوران کودکی برهمه کس روشن بود . درهمان سنین - 13 - 14 سالگی، مردان قوی هیکل را مغلوب خود میکرد. در پانزده سالگی چنان اندام ورزیده ای داشت که بیست و پنج ساله به نظر می رسید . قدرت خارق العاده ی این پهلوان نو خاسته ، در یک شب که قنبرعلی خان وعده ای از بزرگان شهر در منزل حاجی رستم بیگ، از خوانین شهر مهمان بودند، بر همگا ن ظاهر شد. قنبر علی خان طبق آداب و سنن آن زمان، حسین را که بسیار چالاک و از هرحیث برازنده بود، بعنوان چراغ دار خود انتخاب کرده و همراه خویش به مهمانی منزل حاج رستم بیگ آورده بود . حسین که آدمی محتا ط بود، قبل از ورود به تالار گیوه های خود را از پا در آورد و درمقابل تعجب حضار! ستون چوبی ایوان منزل را با یک دست بغل کرده و آن را به اندازه یک وجب از جا کنده وسپس با دست دیگر گیوه خود را زیر ستون قرار داد تا بدین وسیله گیوه ها از دستبرد، در امان باشند . حسین گلزار در سنین 25 - 26 سالگی پهلوانی پر آوازه وسرآمد پهلوانان مغرب وجنوب ایران گردید مردم کرمانشاه و بخشی از کردستان ولرستان، او را بسیار دوست می داشتند، چرا که دلی پاک و رفتاری ساده داشت، دشمن زورگویان ویارستمدیده گان بود . محقق کرمانی، آقای محمد برشان، در مصاحبه وگفتگو با گروه خبری ( ایرسا ) در تاریخ 15 خرداد 1386، ضمن صحبت مفصل دررابطه با سابقه ی ورزش باستانی، عیاری و پهلوانی، با بیان اینکه پهلوانان زیادی درطول عصر زورخانه وجود داشته اند، پوریای ولی، حسین گلزار کرمانشاهی، علی میرزای همدانی، حاج محمد بلور فروش و سید تقی کمیل قمی، را سرآمد آنان قلمداد کرده است . حسین تصمیم گرفته بود که درمراسم سلام نوروزی، در سا ل 1251 ( ه— ش ) برابربا1291 ( ه— ق ) در میدان ارک تهران و در حضور ناصرالد ین شاه، با پهلوان پایتخت کشتی بگیرد . به همین منظور مقدمات سفر به تهران را مهیا نمود و به اتفا ق چند تن از پیش کسوتان و پهلوانان کرمانشاهی، راهی تهران شد . در میدان ارک تهران غلغله ای بر پا بود مقامات لشکری ، کشوری ودرباری هرکدام جای ویژه خود را داشتند . محلی هم برای مردم عاد . . .

بپرس