سنبل سر نافه باز کرده
گلدسته بدو دراز کرده.
نظامی.
گلدسته امیدی بر دست عاشقان نه تا رهروان غم را خار از قدم برآید.
سعدی ( بدایع ).
بود خار و گل با هم ای هوشمندچه در بند خاری تو گلدسته بند.
سعدی ( بوستان ).
گلستان ما را طراوت گذشت که گلدسته بندد چو پژمرده گشت.
سعدی ( بوستان ).
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای بوکه بویی بشنویم از خاک بستان شما.
حافظ.
|| جای بلندی که در مساجد برای دور رفتن بانگ مؤذنان سازند و آن در منار باشد نزدیک گنبد مسجد، وقفه منار مسجد نیز عبارت از این است. ( آنندراج ). منار. مأذنه : خوش نغمه مؤذنان چو بلبل
گلدسته برنگ دسته گل.
سالک قزوینی ( از آنندراج ).
به خوشخوانی درآمد مرغ گستاخ مؤذن وار بر گلدسته شاخ.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) اجازه. پروانه. رخصت. دستوری. اذن :
مسکین که ز دهر جز دل خسته نیافت
هرگز دَرِ آلاه ترا بسته نیافت
ایام نریخت خون خصم تو چو گل
تا از سر شمشیرتو گلدسته نیافت.
اشرفی سمرقندی.
گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش شهر ری شهرستان تهران واقع در 15هزارگزی باختر شهر ری و 7هزارگزی شمال راه شوسه رباطکریم. هوای آن معتدل و دارای 425 تن سکنه است. آب آن از قنات و در بهار از سیلاب رود کن تأمین میشود. محصول آن غلات ، صیفی ، باغ و چغندر قند و شغل اهالی زراعت است و دبستان نیز دارد. راه از طریق ایستگاه سفیدتپه ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پایروند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 21هزارگزی شمال کرمانشاه و 3هزارگزی باختر قره قوین. دارای 20 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 11000گزی شمال باختری شهر ملایر و 6000گزی شمال راه شوسه ملایر به همدان. هوای آن معتدل و دارای 282 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).