حاکم درخورد شهریاران باید
نیکو نبود فرشته ای در گلخن.
ناصرخسرو.
گلخن با دانا گلشن شودگلشن با بیخردان گلخن است.
ناصرخسرو.
چو گلشن را نمی بینی نیاری همی بیرون شد از تاریک گلخن.
ناصرخسرو.
ور نمانند هیچ آن گویندکه بود راست بابت گلخن.
مسعودسعد.
من اندر رنج و دونان بر سر گنج مگس در گلشن و عنقا به گلخن.
خاقانی.
آب حیات ز آتش گلخن دمد چو بادکز نقش خاک پاش به گلخن درآورم.
خاقانی.
وز آن گلخن بر آن گلگون فشاندش به گلزار مراد شاه راندش.
نظامی.
آنکه سزاوار در گلخن است در حرم شاه سزاوار نیست.
عطار.
سفله گر خجلت کشد ز آثار فعل خود کشدگلخنی را روسیه از دود یا خاکستر است.
( از تاریخ گیلان مرعشی ).
گر گل است اندیشه تو گلشنی ور بود خاری تو هیمه ی گلخنی.
مولوی.
چو عیسی گر توانی خفت بی جفت مده نقد تجرد را ز کف مفت.
به گلخن پشت بر خاکستر گرم
به از پهلوی زن در بستر نرم.
جامی.
|| جایی را گویند که روفته در آن اندازند و آن عبارت از آتشگاه حمام و مانند آن بود، پس چنانکه صاحب شرفنامه آورده مجازاست. ( آنندراج ). مزبله تون گرمابه باشد. جای انداختن خس و خاشاک نیز گفته اند. ( از غیاث ) ( مجموعه مترادفات ص 300 ) : اندر پلیدزادگی ، پاکزادگی
تو چغر حوض گلخن و من شیم کوثرم.
سوزنی.
شاید او گلبن صفت در گلخن از فیض هواپرده های عنکبوت انگیزد ازهر تار گل.
عرفی ( از غیاث ).