گلاه

لغت نامه دهخدا

گلاه. [ گ َ ] ( ص ) سیاه و هر چیزی که سوادی به آن باشد. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ).

گلاه. [ گ َ ] ( اِخ ) لقب شیخ زین الدین علی علیه الرحمة گلاه بوده است ، بسبب آنکه یکی از اجداد شیخ مذکور از اصحاب امام حسین علیه السلام بود. چون خبر شهادت آن حضرت به وی رسید سیاه پوش گردید و بعضی گویند سبب آن بودکه شیخ مذکور وقتی از اوقات از اعتکاف برآمده بوده است و شخصی که در آن زمان از اکمل اولیاء بود بواسطه ای دو جبه از پشم سیاه دوخته میفرستد و او آنرا مبارک و میمون میگیرد و میپوشد و تا در حیات بود سیاه می پوشیده و همچنین فرزندان او سیاه پوش بوده اند. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). از بزرگان فضلا و عرفای شیراز متوفی بسال 870. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ فارسی

زین الدین علی از بزرگان فضلا و عرفای شیراز وجه تسمیه [ گلاه ] آنست که یکی از اجداد شیخ از اصحاب امام حسین ۴ بود و چون خبر شهادت آن حضرت بوی رسید سیاه پوش گردید و همچنین فرزندان وی و شیخ زین الدین سیاه پوش بوده اند .
( صفت ) سیاه اسود . توضیح گویند که شیخ زینالدین علی عارف قرن هشتم هجری را بلقب گلاه میخواندند زیرا که همیشه سیاه می پوشید .

پیشنهاد کاربران

بپرس