گلکامه. [ گ ُ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) ثفلی بود که بعد از کشیدن گلاب میماند و به کار رنگ کردن و چهابه کردن جامه ها می آید. ( آنندراج ) : زلف و رخ او دیده بهم گفت نصیرا از عنبر و گل ساخته گلکامه خورشید.
ابونصر نصیرای بدخشانی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) دردی که پس از کشیدن گلاب بجای ماند و بکار رنگ کردن پارچه آید : زلف و رخ او دیده بهم گفت نصیرا از عنبر و گل ساخته گلکام. خورشید . ( ابو نصر نصیرای بدخشانی )