گل مهره. [ گ ِ م ُ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) هر گلوله و مهره را گویند که از گل سازند عموماً و کمان گروهه را خصوصاً. ( برهان ) ( آنندراج ) : بر سر هر یک مردی یک مهره گل از سفال گل مهره از سفاله... که چنانکه گل را بیزی و آنرا سفال کنی هر یک چند پشکل گوسفند و بر هر گل مهره نام آن کس نبشته. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی قصه اصحاب فیل ).
هر حجتی که گفت بدو رد کنی و باز
اندردهان نهیش چو گل مهره در تفک.سوزنی ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
دو صد مهره بر یکدگر ساخته ست
که گل مهره نو بپرداخته ست.سعدی ( بوستان ).
|| کره زمین. || کنایه از آدمی. ( برهان ) ( آنندراج ).