گلدام. [ گ ُ ] ( اِ مرکب ) در اصل دام خردی است ، امادر عرف بمعنی مطلق دام است. ( آنندراج ) : حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزد بشکند آینه و بر سر راهش ریزد.
میرزا معز فطرت ( از آنندراج ).
تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای.
صائب ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دام کوچک . ۲ - دام ( مطلقا ) : تا چهره گلگل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر بگل دام کرده ای . ( صائب )