معادل لکی : وِتِن
اظهار
یادداشت:
( گُسْتْ و گُوْیْ )
۱ - [ گُوْیِیْدَنْ: گُوْسْتَنْ] بر وزن [ روییدن: روستن ]: نقل قول. قال. tell
موضوع را برش ( بِگُوْیْ ) .
در انجام کنست یا فعل باید حرف ( ی ) هستان و موجود باشد چون حرف اخیر فعل است.
... [مشاهده متن کامل]
( گُوْفْتْ و گُوْبْ )
۲ - [ گُوْبِیْدَنْ: گُوْفْتَنْ ] بر وزن [ روبیدن: روفتن] تکلم کردن. Speak.
( گَفْتْ و گَوْ )
۳ - [ گَوِیْدَنْ: گَفْتَنْ ] بر وزن [ رویدن: رفتن ]: گَو زدن : گَف زدن: گَپ زدن. گویدن: گفیدن: گپیدن: صحبت کردن. talk
کنست و فعل این مصدر به حرف واو ، ف و پ ختم می شود.
( گَوْ: گَف: گَپَ )
[ گَوِیْدَنْ: گَفْتَنْ ] درست.
[ گوییدن: گفتن ] نادرست.
👇
[ رویدن: رفتن ] رَفت و رَو: آیین کنست ها.
می روم و رفتم.
👇
[ گویدن: گفتن ] گَفت و گَوْ: آیین کنست ها.
می گَوَم و گَفتَم.
دگر ( بقیه ) سر و سامان دادن کابذران یا درباران ( در عربی چی می گویند؟ مصادر ) پسان!
واژه گفتن
معادل ابجد 550
تعداد حروف 4
تلفظ goftan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: guftan]
مختصات ( گُ تَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
بر زبان راندن
نفس گشادن . [ ن َ ف َ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) کلام کردن . ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . سخن گفتن .
ایراد کردن
بن افکندن سخن ؛ عنوان کردن. گفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
بر رستم آمد بگفت آن سخن
... [مشاهده متن کامل]
که افکند پور سپهدار بن.
فردوسی.
به عرض رسانیدن ( رساندن ) ؛ گفتن و بیان کردن شخص کوچکتر به بزرگتر. ( از فرهنگ فارسی معین ) .
- به معرض عرض رسانیدن ( رساندن ) ؛ به نظر شاه یا امیر رساند. ( فرهنگ فارسی معین ) .
ادا کردن
عرض کردن ؛ به سمع بزرگی یا صاحب مقامی رسانیدن مطلبی را. رجوع به عرض کردن در ردیف خود شود.
گوییدن. [ دَ ] ( مص ) به معنی گفتن و نطق کردن باشد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 325 ) .
عنوان کردن
تقریر افتادن. [ ت َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) گفتن. بیان کردن : اینقدر از فضایل این پادشاه تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ) . اینقدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ) . این حکمتی چند موجز از خصایص ملک ودولت. . . تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ) . || مقرر گردیدن : وزارت بر ابوالحسن. . . عتبی تقریر افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 46 ) .
تقریر افتادن. [ ت َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) گفتن. بیان کردن : اینقدر از فضایل این پادشاه تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ) . اینقدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ) . این حکمتی
... [مشاهده متن کامل] چند موجز از خصایص ملک ودولت. . . تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ) . || مقرر گردیدن : وزارت بر ابوالحسن. . . عتبی تقریر افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 46 ) .
عنوان کردن
دوستانی که درباره گفت گفتند نخست انکه ت در همه گویه های گفت و گوت و وت و وخت واخت و نمونه های دگر شناسه است و از ریشه واژه نیست بهتر است وازگان را با گوی یا واخ یا واژ بسنجیم ی که در پایان واژه �گوی� آمده
... [مشاهده متن کامل] خود واژی جانشین هـ است و این هـ با اینها ـ ث ـس ـ ش ـ ژ ـ ج جابجا میشود در پارسی دری ( گوید گوهد گوهت ) ـ - ( گویند گوهنت گوسنت - گوشنت ) - ( گویان گوهان گوسان گاثان ) - ( گاث وات گاه واخ واگ واژ واج گوی ) ( گوی گوو گفو ) ( گفت وخت ) ( گفتن گوتن ووتن ) دیدیم که در واپسین نمونه ها واژسوم برداشته شد ( چون واژ پیشینش هم از واژهای آوایی بود ) این نمونه ها پر آوازه ترینند مانند سخن بواژ = یحن بگوی - واتم = گویم - دیدیم که واژ میانی گوی �و� ف گردد همچنین ف - خ نیز در پارسی بسیار جای هم نشینند چون درخشنده درفشده سفت سخت سوخرای سوفرای وخت گفت - گفت - وخت -
فرمودن. . . .
انشا
گوییدن. [ دَ ] ( مص ) به معنی گفتن و نطق کردن باشد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 325 ) .
عرض کردن ؛ به سمع بزرگی یا صاحب مقامی رسانیدن مطلبی را. رجوع به عرض کردن در ردیف خود شود.
به عرض رسانیدن ( رساندن ) ؛ گفتن و بیان کردن شخص کوچکتر به بزرگتر. ( از فرهنگ فارسی معین ) .
- به معرض عرض رسانیدن ( رساندن ) ؛ به نظر شاه یا امیر رساند. ( فرهنگ فارسی معین ) .
ادا کردن
بن افکندن سخن ؛ عنوان کردن. گفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
بر رستم آمد بگفت آن سخن
که افکند پور سپهدار بن.
فردوسی.
پیشنهاد میشود میگردد منصرف از بیان کلمه VOC OR VOX بهتر است اول زبان آلمانی را توضیح و بشرح ذیل برای تولید و توسعه علمی بیان نمایید:
V اول در زبان آلمانی صدای F یا ف میدهد و بدیل آنکه دو حرف اول آخر آن بیصدا تلفظ میشود بدین صورت باید تلفظ شود:
F�OKS یا فوکس یا F�OK یا فوک بمانند Tآخر که بلامنازع D تلفظ و جالب در زبان تووپراک تورکیش ترکیه هم کلمه هایی که Dدر آخر دارد را را از زبان آلمانی وام گرفته و ( بمانند اسم کلمه مرد را M�artیا مرت ) تلفظ میکنند.
گفتن
گوو تن
گوو یا گوف =مشترک با ریشه آلمانیruf از مصدر rufen به معنی گفتن
شکل ماضی آن ruft می شود که در فارسی می شود گوفت یا گفت
با اضافه شدن پسوند مصدرساز ژرمانیک an به شکل guftan یا گفتن در آمده است
... [مشاهده متن کامل]
waxtan یا واختن
باریشه لاتین voc یا vox از یک ریشه
vox صورت ماضی آن می شود voxt که در فارسی شده vaxt یا واخت
با اضافه شدن پسوند مصدرساز ژرمانیک an به شکل vaxtan یا waxtan در آمده است
voc با اشکال فارسی واک ، واکه ، واگ، واج ، واژ، واژه و. . . . مشترک می باشد
ایراد کردن
به سخن آوردن
گفتن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی گفتن می نویسد : ( ( گفتن در پهلوی واختن wāxtan بوده است ، نیز گفتن guftan. ) )
حکیما چو کس نیست، گفتن چه سود؟
از این پس بگو کافرینش چه بود.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 185 )
کردی کرمانجی=گوتن
کردی سورانی=وتن، گوتن
کردی لکی=وتن
کردی کرماشانی=وتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)