گشوده

/goSude/

مترادف گشوده: باز، مفتوح، وا، گشاده، منبسط

معنی انگلیسی:
open, outspread, plain

لغت نامه دهخدا

گشوده. [ گ ُ دَ/ دِ ] ( ن مف ) رجوع به گشودن و گشادن و گشاده شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مفتوح باز شده مقابل بسته مسدود : بعضی از جانوران که پرک چشم ندارند چشمهای ایشان همیشه گشاده بود. ۲ - رها شده : بر آخورش استوار ببند چنانکه گشاده نتواند شد . ۳ - جاری کرده روان ساخته . ۴ - تصرف کرده فتح کرده . ۵ - شاد کرده . ۶ - جدا کرده منفصل : دو دست بر خاک زند انگشتها از یکدیگر گشاده و باطن انگشتهائ چپ بر پشت انگشتان راست . ۷ - حل کرده . ۸ - روان کرده ( شکم و مانند آن ) . ۹ - زایل کرده رفع کرده . ۱٠ - بهم زده . ۱۱ - آشکار کرده . ۱۲ - راست شده درست شده . ۱۳ - حاصل شده نتیجه داده . ۱۴ - قطع رابطه کرده . ۱۵ - منجلی پس از کسوف و خسوف .

فرهنگ معین

(گُ دَ یا دِ ) (ص مف . ) باز شده ، وا شده .

فرهنگ عمید

۱. بازکرده.
۲. رهاشده.

جدول کلمات

وا

مترادف ها

open (صفت)
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، روباز، بی ابر، مفتوح، ازاد، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه

patulous (صفت)
باز، پهن، منبسط، گشوده، گشاده

unbuttoned (صفت)
گشوده

فارسی به عربی

حل ازرار

پیشنهاد کاربران

بازکرده ای
باز شده. مفتوح
بازشده
گشوده
گشاده
دزپتیناپتودپذ
باز کردن
وا
اپن

بپرس