گشنیزه

لغت نامه دهخدا

گشنیزه. [ گ ِ زَ / زِ ] ( اِ ) ابتدای غوره انگور که به کوچکی به دانه انگور ماند و های آن برای نسبت است :
زآن حصرم کاصل پادشاهی است
گشنیزه سپهر گندنایی است.
خاقانی ( از آنندراج ).
رجوع به گشنیز شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ابتدای غور. انگور که از کوچکی بدان. انگور ماند . یا گشنیز. حصرم . شراب انگوری : حرمت می را که می گشنیزدیگ عیشهاست . بر سر گشنیز. حصرم روان افشانده اند . ( خاقانی )

پیشنهاد کاربران

بپرس