گشنه


معنی انگلیسی:
starveling

لغت نامه دهخدا

گشنه. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] ( ص ) گسن. گسنه.گرسنه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). گرسنه. ( برهان )( جهانگیری ). گرسنه و گسنه. ( آنندراج ) : پس باد را بفرمود تا آن بساط را بنهاد و خانه مکه را طواف کرد... پس از مکه بگذشت و از زمین حجاز بگذشت وراهگذارش در بیابان سبا بود و گرما سخت گرم بود و خلق تشنه و گشنه بودند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
یار کارافتاده را یاری هم از یاران رسد
گشنه بی توشه را سیری هم از بریان رسد.
بسحاق اطعمه.
به دوران جهان دوری به دور خوان نمی ماند
به چشم گشنگان شکلی به شکل نان نمی ماند.
بسحاق اطعمه.
کنون خود گشنه میمانم در این شهر
که ترکان کرده اند آن غله تاراج.
بسحاق اطعمه.
ابر گشنگانید سمع و بصر
چه سمع و بصر بلکه شیر و شکر.
بسحاق اطعمه.
و هرگاه که گشنه یا تشنه میشده اند به مقابر و مزارات اهل اﷲ میرفتند. ( مزارات کرمان ص 131 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) گرسنه جمع : گشنگان : گر اشتها بشعر منت شد عجب مدار کاین گشنگان حدیث غذا خوش ادا کنند . ( بسحاق اطعمه )

فرهنگ معین

(گُ نِ ) (ص . ) (عا. ) گرسنه .

فرهنگ عمید

= گرسنه

پیشنهاد کاربران

واژه گرسنه
معادل ابجد 335
تعداد حروف 5
تلفظ goro ( e ) sne
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: gursak، مقابلِ سیر] ‹گرس، گسنه، گشنه›
مختصات ( گُ رُ نِ ) ( ص . )
آواشناسی gorosne
...
[مشاهده متن کامل]

الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

1 - ریشه یِ واژه یِ " هَوَس" به واژه یِ " وَس:vas" در زبانِ اوستایی به چمِ " خواستن، تمایل داشتن، آرزو داشتن" برمی گردد. " وَشنَ " در زبانِ پارسیِ باستان و "وَسنَ" در زبانِ اوستاییِ کهن و جوان به چمِ " خواست، تمایل" بوده است. " وَسَه" به چمِ " خواهان، خواستار، مشتاق، مایل" بوده است. " وَسَثَ " در اوستاییِ جوان به چمِ " آرزو، کام، میل، پَسندِش" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژگانِ بالا در اوستایی و پارسیِ باستان با واژه یِ " کامَک" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی همچم هستند.
ازنگرِ آواشناختی نیز برخی واژگانِ کهن که با " و:w، v" آغازیده می شدند، در گذر زمان با جایگیریِ آواگانِ " هَ:ha" پیش از " و:w، v" همراه شده اند.
بمانندِ:
" وَی، وای:way" به " هَوا"
"ویج" به چمِ "ریشه" به " هَویج"
" وَس" به " هَوس"
و. . . .
2 - ریشه یِ واژگانی همچون " وَسوَسه" نیز به همین واژه یِ " وَس:vas" در زبانِ اوستایی برمیگردد.
3 - ریشه واژه یِ " گُشنه" به واژه یِ " وَسنَ/وَشنَ" برمی گردد. دگرریختِ آواییِ "و، وی/گُ" در زبانهایِ ایرانی بسیار بوده اند.
( برایِ آگاهیِ بیشتر به پانوشتِ اینجانب در زیرواژه یِ " وس" از همین تارنما مراجعه بفرمایید. )

کسی که شدیدا گرسنه است
Gor: Heat
Goresneh: Hungry
Tar: Wet
Taresneh: Thirsty
کسی زیر پوشش کمیته است.
یعنی بدبخت ، بیچاره
جالب است که کلمه گشنه با کلمه گرسنه برابر است و برای کلمه تشنه هم، کلمه ترشنه ( اوستایی ) و تریشن ( پهلوی ) در واژه نامه آمده است .
گرسنه در زبان ملکی گالی بشکرد
هوالعلیم
گُشنه : گرسنه ؛کسی که احتیاج به غذا دارد
تشنه : کسی که احتیاج به آب دارد

بپرس