گشت زدن. [ گ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سیر کردن و گردیدن. ( آنندراج ) : به زندان غمم چون لاله در خون کی بود یارب که چون نرگس قدح بر کف زنم گشت چمن با او.
بنای هروی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) سیر کردن تفرج کردن .
فرهنگ معین
(گَ. زَ دَ ) (مص ل . ) سیر کردن ، گردیدن ، گردش کردن .
واژه نامه بختیاریکا
دِر اَوُردِن
مترادف ها
cruise(فعل)
گشت زدن
patrol(فعل)
گشت زدن، پاسداری کردن، پاسبانی کردن
فارسی به عربی
جولة بحریة , دوریة
پیشنهاد کاربران
cruise
گشت زدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]دور زدن ، گشت زدن برای تماشا ، گشت زدن برای بررسی بیشتر . گشتن برای دیدن و ارزیابی. ( زرجو زل زده بود به آرزو وچشم هایش انگار می خندید. "البته ، البته اجازه هست گشت دیگری بزنم؟" ) ) ( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص19 . ) )