گشاده میان

لغت نامه دهخدا

گشاده میان. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه در کاری تعلل ورزد. ( فرهنگ فارسی معین ).
- گشاده میان بودن از خدمت ؛ در خدمت تعلل کردن. کوتاهی کردن در خدمت :
اگر گشاده میان بوده ام ز خدمت تو
نه بسته بودم پیش مخالف تو کمر.
فرخی.

فرهنگ فارسی

۱ - آنکه کمر بند خود را باز کرده . ۲ - آنکه در کاری تعلل ورزد : اگر گشاده میان بوده ام زخدمت تو نبسته بودم پیش مخالف تو کمر . ( فرخی )

فرهنگ معین

( ~ . ) (ق . ) بدون آمادگی ، مقابل بسته میان .

فرهنگ عمید

۱. آن که کمربند خود را باز کرده.
۲. آن که در کار و خدمت کوتاهی کند: وگر گشاده میان بوده ام ز خدمت تو / نبسته بودم پیش مخالف تو میان (فرخی: ۲۸۶ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس