گشاده رویی. [ گ ُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) بشاشت. انبساط. طلاقت وجه. خوشرویی. تازه رویی : خورشید بدان گشاده رویی یک عطسه بزم اوست گویی.نظامی.
بَشخوش اخلاقیهشاشتطلاقت وجهروتازگی. [ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) تازه رویی. ( آنندراج ) . خوشرویی. گشاده رویی. بشاشت :به روتازگی گفت شه را سلامشهش داد پاسخ بعذر تمام. میرخسرو ( از آنندراج ) . و رجوع به تازه رویی شود. خوشرویی گشاده رو بودن+ عکس و لینک