گسسته لگام

لغت نامه دهخدا

گسسته لگام. [ گ ُس َس ْ ت َ / ت ِ ل ِ ] ( ص مرکب ) گسسته لجام :
گسسته لگام و نگونسارزین
فروبرده لفج و برآورده کین.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1092 ).
چمان و چران چون پلنگان به کام
نگون کرده زین و گسسته لگام.
فردوسی.
رجوع به گسسته عنان و گسسته لجام و گسسته مهار شود.

فرهنگ فارسی

گسسته مهار گسسته عنان سرکش لجام گسیخته .

پیشنهاد کاربران