گسستن


مترادف گسستن: بریدن، پاره کردن، قطع کردن، گسیختن

متضاد گسستن: پیوستن

معنی انگلیسی:
cleave, detach, disconnect, rupture, sever, sunder, tear

لغت نامه دهخدا

گسستن. [ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص ) از ریشه اوستایی سید ، سانسکریت چهید ، پارسی باستان ویسدرامی ، پهلوی ویسستن . قطع کردن. بریدن. جدا کردن. منقطع گشتن. پاره شدن. شکسته شدن. رها شدن. و رجوع به گسلیدن شود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). از هم جدا شدن و از هم جدا کردن در تار زنجیر و رشته و امثال آن که درازی داشته باشد حقیقت است و در غیر آن استعاره و تشبیه. ( آنندراج ). جدا کردن. ( ناظم الاطباء ).فتالیدن. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ.
فردوسی.
شخودند روی و بکندند موی
گسستند پیرایه ورنگ و بوی.
فردوسی.
|| رها شدن. ( ناظم الاطباء ). || شکستن چیز نرم که پیچیده شود. ( غیاث ). بریده و شکسته شدن. پاره شدن. ( ناظم الاطباء ). || جداشدن :
ای نگارین ز تو رهیت گسست
دلْش را گو ببخش و گو بگداز .
آغاجی.
نه از خواب و از خورد بودش مزه
نه بگسست از چشم او نایژه.
عنصری.
سنجر ز رفیقان خردمند گسستم
ترسم که شبی مست به دست عسس افتم.
سنجر ( ازآنندراج ).
|| منقطع گشتن. قطعشدن. بریدن. ( ناظم الاطباء ) :
آب چون برد سوی آب خوره
چون گسست آب بربماند خره.
ابوالعباس.
پیوسته نالان بود و خواب از وی بگسست و بر نعشی خفته بر دوش همی بردند. ( مجمل التواریخ و القصص ).
نه طفل زبان بسته بودی ز لاف
همی روزی آمد به جوفت ز ناف
چو نافش بریدند روزی گسست
به پستان مادر درآویخت دست.
سعدی ( بوستان ).
|| مجازاً ازمیان رفتن. نابود شدن : و مهر قرامطه را [ معتضد خلیفه ] بگرفت... و بیاویختش و عظمت ایشان بگسست. ( مجمل التواریخ و القصص ).
|| بریدن. قطع کردن. پاره کردن :
چو یک موی گردد به سر بر سپید
بباید گسستن ز شادی امید.
فردوسی.
بنگر، پیوستی آنچه گفت بپیوند
بنگر، بگسستی آنچه گفت بگسل ؟
ناصرخسرو.
گسستم ز دنیای جافی أمل
ترا باد بند و گشای عمل.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 250 ).
پس ناگاه برآمد و لنگرهای [ کشتی ] بگسست و بادبانها بشکست. ( مجمل التواریخ والقصص ). چون طبع اجل صفرا تیز کرد... از زنجیر گسستن فایده حاصل نیامد. ( کلیله و دمنه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بریدن، ازهم جداکردن، بریده شدن، پاره شدن، گسیختن، گسلیدنگسسته:پاره شده، بریده شده، گسیختهگسستگی:گسیخته بودن
۱ - ( مصدر ) از هم جدا شدنمنقطع شدن : و سلک دولت از نظام بگسست . ۲ - منقطع گشتن دور شدن : پیوسته نالان بود و خواب از وی بگسست . ۳ - پراکنده شدن . ۴ - رها شدن . ۵ - از بین رفتن نابود شدن : و مهتر قرامطه را بگرفت (معتضد خلیفه ) ... و بیاویختش و عظمت ایشان بگسست ۶ - وامندن ( از راه رفتن ) کوفته گشتن : رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن . ۷ - ( مصدر ) جدا کردن بدر آوردن : شخودند روی و بکندند موی ( کنیزکان و رنگ و بوی گسستند پیرایه و رنگ و بوی ۸ - بریدن قطع کردن : گسستم زدنیای جافی امل ترا باد بند و گشاد عمل . ( ناصر خسرو ) ۹ - ویران کردن در هم ریختن : دریا بغل گشوده بساحل نهاده روی دیگر کدام سیل گسسته است بندرا ? ( صائب ) ۱٠ - باز کردن گشادن .

فرهنگ معین

(گُ سَ تَ ) [ په . ] (مص ل . ) بریدن ، جدا کردن .

فرهنگ عمید

۱. بریدن.
۲. جدا کردن.
۳. بریده شدن، جدا شدن: ورا خواندند اردوان بزرگ / که از میش بگسست چنگال گرگ (فردوسی: ۶/۱۳۹ ).
۴. (مصدر متعدی ) [قدیمی، مجاز] پراکندن.
۵. (مصدر لازم ) تمام شدن، به پایان رسیدن.
۶. (مصدر لازم ) نابود شدن.

واژه نامه بختیاریکا

اِشکِنادِن؛ گیشگِنیدِن؛ جُل جُل کِردِن؛ گشنیدِن

دانشنامه عمومی

گسستن ( به انگلیسی: Breaking Away ) فیلمی ۱۰۰ دقیقه ای به کارگردانی پیتر ییتس با بازی دنیس کریستوفر محصول کشور ایالات متحده آمریکا است. [ ۱]
عکس گسستن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

cut (فعل)
قطع کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن

disconnect (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، تفکیک کردن، گسستن، منفصل کردن، ناوابسته کردن

rupture (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، ترکیدن، گسیختن، گسستن

tear (فعل)
پاره کردن، گسیختن، گسستن، چاک دادن، دریدن، دراندن

فارسی به عربی

دمعة , قطع

پیشنهاد کاربران

جدا کردن
سوا کردن
گسستن
می گُسَسَم می گسسیم
می گسسی می گسسید
می گسسد می گسسند
گسساندن
می گُسَسانم می گسسانید
می گسسانی می گسسانیم
می گسساند می گسسانند
این رفتارها رابطه مان را از هم می گسساند.
همانطور که دوستان گفتند گسستن از ویسیستن آمده و ویسیستن همان بوسیدن است و بوسیدن همان باستیدن و باستان و . . . . می باشد که همگی به چم جدا شدن است
بوستن همچنان در زبان مازندرانی به چم پاره شدن است و کاری که در هنگام بوسیدن رخ میدهد همان جداییست و باستان به چم جدا شده ( دور افتاده ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

در گستاخ و گسیختن به گس تاخ / گس ایختن می رسیم که گس به چم توزیع شده می باشد و در گیس نیز میتوان گونه دیگر از آنرا دید و واژه گسترش نیز از آن ساخته شده.
گسیختن = گس ایختن = توزیع فعل
ایختن/ایخت = فعل
انداختن=اند ( قدر و مقدار ) داختن
دوختن یا داختن یا ایختن = فعل
که دوختن بعدها برای دوزندگی و داختن برای انجام کار ( پر داخت ) و ایختن به دست فراموشی سپرده شد
آیا اکنون دریافتید چرا زبان المانی با اریایی ریشه یکسانی دارد؟
هیختن / چیختن المانی همانیست که ما از یاد بردیم اما انان بهره میبرند
ولفنشتاین ( Wolfenstein ) = اسکان گرگها که در زبان مازندرانی به گرگ فارسی ورگ میگویند به همان دلیل که واو را فارس ها به گ دگر کردند به چم اسکان گرگها می باشد و گرگ همان ورگ می باشد و اشتاین همان استان امروزی ماست = جایگاه
و هسته / هست / است / اشت گونه های دیگر انند و در استفعال ( است فعال ) است همان نهادینه شده یا استقرار یافته اریاییست که در زبان عربی بدست ایرانیان جاسازی شد

گسستن به معنی قطع کردن، بریدن، شکستن و جدا کردن است
منابع• https://images.app.goo.gl/xpZLkuYAmMiXdgqr8
بررسیِ کارواژه هایِ " گُسَستن، ویسیستَن، ویساندن، گُساندن، گُسیختَن":
کارواژه یِ " ویسیستَن" در زبانِ پارسیِ میانه به چمِ "شکستن، جدا شدن" بوده است.
فروکاهشِ کارواژه یِ " ویسیستَن" به تکواژها:
1 - پیشوندِ "وی"
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوندِ " وی " بیشتر در پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " گُ " در آمده است. "وی" در اینجا عملگری برای نشان دادنِ "دوری، جدایِش" است.
پیشوندِ " وی" کارکردِ یکسانی با پیشوندِ " dis" در زبانهای اروپایی دارد.
( در اینباره می توانید به پی نوشتِ اینجانب در زیر واژه یِ " وی" مراجعه کنید. )
2 - "سی /سَ":
واژه یِ " سَئیدَ یا سیدَ" در زبانِ اوستایی به چمِ " جدا کردن" بوده که گذشته/مجهولیِ آن " سیستَ" است ( PPfP در فرتورِ زیر به همین اشاره دارد ) و واژه یِ " سَئی" نیز به چمِ " یتیم، یتیم شده، رهاشده، جداشده" بوده است.
از سوی دیگر، دیسه یِ کهن ترِ کارواژه یِ "گُسستَن"، " ویسیستَن" یا " گُسیستَن" بوده و از آنجایی که " گُ/وی" پیشوند هست، " سیستَن" برجای می ماند.
این کارواژه درست بمانندِ کارواژه یِ " نِشَستَن" هست. دیسه یِ کهن ترِ واژه یِ " نِشَستَن"، " نیشیستَن" بوده که در آن " نِ یا نی" پیشوند است و آنچه می ماند، "شیستَن" است که "شی یا خشی" در زبانِ اوستایی به چمِ " جای گرفتن" بوده است. "سیستَن" بمانندِ "شیستَن" که به " شَستَن" دگرواخته شده، " سَستن" شده است ( به دلیلهای دستورزبانی ) . بُن کنونیِ "نشستَن"، "نِشین ( نِ. شین ) " و بُن کنونیِ " گُسَستَن/ویسیستَن"، "گُسین ( گُ. سین ) /ویسین ( وی. سین ) " بوده است. گذرایِ کارواژه یِ " نِشستَن"، " نِشاندَن" است؛ از همین رو به آسانی می توان دریافت که کارواژه یِ " گُساندَن/ویساندَن" به چمِ "جداکردن" در زبانِ پارسیِ میانه، گذرایِ کارواژه یِ "گُسستَن/ویسیستَن" است.
3 - نشانه یِ مصدریِ " ستَن":
نشانه یِ مصدریِ " ستَن" ناگذراساز بوده است؛ از همین رو در فرتورِ زیر روبرویِ کارواژه یِ " ویسیستَن/گُسستَن"، واژه یِ " گُسیلاندن" را که گذراست، خط زدم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته1: در فرتورِ زیر واژه یِ ( avisinishn ) دارایِ سه تکواژ است:
1 - avi ( پیشوندِ کهن ) 2 - سین ( همان بُن کنونیِ "سیستَن/سَستَن" ) 3 - ایشن ( که همان پسوندِ نامسازِ " ِش" در پارسی کنونی است ) .
نکته2:
2 - کارواژه یِ " گُسیختن" نیز از پیشوندِ گُ، سَ، نشانه مصدریِ ( - یختن برآمده از کارواژه یِ هیختَن ) ساخته شده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
به آسانی می توان برپایه یِ ریشه یابیِ بالا از کارواژه یِ "سَستَن" و " ساندَن" به همراهِ پیشوندهایِ دیگری همچون ( پَر، فرو، . . . ) بهره برد و نوکارواژگانِ زیبایی را پدید آورد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - بخشِ 1547 از نبیگِ " فرهنگنامه ایرانیِ کهن Altiranisches Woerterbuch" نوشته یِ " Christian Bartholomae".
2 - تارنمایِ ویکی پدیا "فعل در زبان پارسی میانه"

گسستنگسستن
گسل بگسل - گسل گسلان چون خور خوران -
وان دیگر گسلان انست که گویی
پیوند گسست از من و رفتش گسلان
چون اب که میرود ز سرچشمه روان
گسلم گسلی گسلد
گسلیم گسلید گسلند
گسستم گسستی گسست
گسستیم گسستید گسستند
گسستن
فعل دستوریش چی میشه؟
مثلا خفتن - بخواب
بگسر؟
بگس؟
بگسَهْ؟
برهم زدن
از لحاظ حقوقی=برهم زدن عقد
از هم در رفتن / گسستن
از هم جدا کردن
رها شدن
گسستن: در پهلوی وسستن wisistan بوده است.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 184 )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس