گسستن


مترادف گسستن: بریدن، پاره کردن، قطع کردن، گسیختن

متضاد گسستن: پیوستن

معنی انگلیسی:
cleave, detach, disconnect, rupture, sever, sunder, tear

لغت نامه دهخدا

گسستن. [ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص ) از ریشه اوستایی سید ، سانسکریت چهید ، پارسی باستان ویسدرامی ، پهلوی ویسستن . قطع کردن. بریدن. جدا کردن. منقطع گشتن. پاره شدن. شکسته شدن. رها شدن. و رجوع به گسلیدن شود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). از هم جدا شدن و از هم جدا کردن در تار زنجیر و رشته و امثال آن که درازی داشته باشد حقیقت است و در غیر آن استعاره و تشبیه. ( آنندراج ). جدا کردن. ( ناظم الاطباء ).فتالیدن. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ.
فردوسی.
شخودند روی و بکندند موی
گسستند پیرایه ورنگ و بوی.
فردوسی.
|| رها شدن. ( ناظم الاطباء ). || شکستن چیز نرم که پیچیده شود. ( غیاث ). بریده و شکسته شدن. پاره شدن. ( ناظم الاطباء ). || جداشدن :
ای نگارین ز تو رهیت گسست
دلْش را گو ببخش و گو بگداز .
آغاجی.
نه از خواب و از خورد بودش مزه
نه بگسست از چشم او نایژه.
عنصری.
سنجر ز رفیقان خردمند گسستم
ترسم که شبی مست به دست عسس افتم.
سنجر ( ازآنندراج ).
|| منقطع گشتن. قطعشدن. بریدن. ( ناظم الاطباء ) :
آب چون برد سوی آب خوره
چون گسست آب بربماند خره.
ابوالعباس.
پیوسته نالان بود و خواب از وی بگسست و بر نعشی خفته بر دوش همی بردند. ( مجمل التواریخ و القصص ).
نه طفل زبان بسته بودی ز لاف
همی روزی آمد به جوفت ز ناف
چو نافش بریدند روزی گسست
به پستان مادر درآویخت دست.
سعدی ( بوستان ).
|| مجازاً ازمیان رفتن. نابود شدن : و مهر قرامطه را [ معتضد خلیفه ] بگرفت... و بیاویختش و عظمت ایشان بگسست. ( مجمل التواریخ و القصص ).
|| بریدن. قطع کردن. پاره کردن :
چو یک موی گردد به سر بر سپید
بباید گسستن ز شادی امید.
فردوسی.
بنگر، پیوستی آنچه گفت بپیوند
بنگر، بگسستی آنچه گفت بگسل ؟
ناصرخسرو.
گسستم ز دنیای جافی أمل
ترا باد بند و گشای عمل.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 250 ).
پس ناگاه برآمد و لنگرهای [ کشتی ] بگسست و بادبانها بشکست. ( مجمل التواریخ والقصص ). چون طبع اجل صفرا تیز کرد... از زنجیر گسستن فایده حاصل نیامد. ( کلیله و دمنه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بریدن، ازهم جداکردن، بریده شدن، پاره شدن، گسیختن، گسلیدنگسسته:پاره شده، بریده شده، گسیختهگسستگی:گسیخته بودن
۱ - ( مصدر ) از هم جدا شدنمنقطع شدن : و سلک دولت از نظام بگسست . ۲ - منقطع گشتن دور شدن : پیوسته نالان بود و خواب از وی بگسست . ۳ - پراکنده شدن . ۴ - رها شدن . ۵ - از بین رفتن نابود شدن : و مهتر قرامطه را بگرفت (معتضد خلیفه ) ... و بیاویختش و عظمت ایشان بگسست ۶ - وامندن ( از راه رفتن ) کوفته گشتن : رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن . ۷ - ( مصدر ) جدا کردن بدر آوردن : شخودند روی و بکندند موی ( کنیزکان و رنگ و بوی گسستند پیرایه و رنگ و بوی ۸ - بریدن قطع کردن : گسستم زدنیای جافی امل ترا باد بند و گشاد عمل . ( ناصر خسرو ) ۹ - ویران کردن در هم ریختن : دریا بغل گشوده بساحل نهاده روی دیگر کدام سیل گسسته است بندرا ? ( صائب ) ۱٠ - باز کردن گشادن .

فرهنگ معین

(گُ سَ تَ ) [ په . ] (مص ل . ) بریدن ، جدا کردن .

فرهنگ عمید

۱. بریدن.
۲. جدا کردن.
۳. بریده شدن، جدا شدن: ورا خواندند اردوان بزرگ / که از میش بگسست چنگال گرگ (فردوسی: ۶/۱۳۹ ).
۴. (مصدر متعدی ) [قدیمی، مجاز] پراکندن.
۵. (مصدر لازم ) تمام شدن، به پایان رسیدن.
۶. (مصدر لازم ) نابود شدن.

واژه نامه بختیاریکا

اِشکِنادِن؛ گیشگِنیدِن؛ جُل جُل کِردِن؛ گشنیدِن

دانشنامه عمومی

گسستن ( به انگلیسی: Breaking Away ) فیلمی ۱۰۰ دقیقه ای به کارگردانی پیتر ییتس با بازی دنیس کریستوفر محصول کشور ایالات متحده آمریکا است. [ ۱]
عکس گسستن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

cut (فعل)
قطع کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن

disconnect (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، تفکیک کردن، گسستن، منفصل کردن، ناوابسته کردن

rupture (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، ترکیدن، گسیختن، گسستن

tear (فعل)
پاره کردن، گسیختن، گسستن، چاک دادن، دریدن، دراندن

فارسی به عربی

دمعة , قطع

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

گسستنگسستنگسستنگسستن
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
ادعاهای جعلی و غیرعلمی درباره زبان فارسی و ریشه فعل هاست که به طور کامل اشتباه و نادرست است. اجازه بدهید قدم به قدم و با منابع معتبر، علمی و روشن توضیح بدهم و هر موردی که ذکر شده را نقد کنم.
- - -
...
[مشاهده متن کامل]

۱. ادعای �همه فعل های فارسی از ترکی هستند�
این ادعا کاملاً نادرست است. زبان فارسی یک زبان هندوایرانی شاخهٔ ایرانی خانوادهٔ هندواروپایی است و ساختار گرامری و واژگان آن از ریشه های اوستایی، فارسی میانه ( پهلوی ) و برخی وام واژه های عربی و پهلوی گرفته شده است.
منابع معتبر:
Windfuhr, Gernot. The Iranian Languages. Routledge, 2009.
Lazard, Gilbert. Grammaire du persan contemporain. Paris: Institut Fran�ais de Recherche en Iran, 1992.
Skj�rv�, Prods Oktor. Introduction to Old Persian and Middle Persian. Harvard University, 2009.
در هیچ یک از این منابع معتبر علمی، چنین ادعایی دیده نمی شود که فعل های فارسی از ترکی باشند.
- - -
۲. ادعای �گسستن از کسمک ترکی آمده�
ادعای فوق دو مشکل اساسی دارد:
1. ریشه شناسی غلط:
فعل فارسی گسستن مستقیماً از ریشهٔ فارسی باستان gāstā - یا gastan - ( به معنی بریدن، شکافتن ) آمده است.
اوستا و فارسی باستان دارای ریشه های مشابه برای افعال بریدن و شکافتن هستند، و هیچ گونه ربط تاریخی و زبان شناختی با ترکی ندارند.
منابع معتبر:
Schmitt, R�diger. Die iranischen Sprachen in der historischen Sprachwissenschaft. Harrassowitz, 2000.
Mayrhofer, Manfred. Etymologisches W�rterbuch des Altindoarischen. Heidelberg, 1996.
Windfuhr, The Iranian Languages, 2009.
مثال: فارسی باستان gastan → فارسی میانه gostan → فارسی نو گسستن
این مسیر کاملاً روشن است و با زبان ترکی هیچ پیوند تاریخی ندارد.
- - -
۳. ادعای �نشین از انشین ترکی آمده�
فعل نشستن در فارسی، مستقیماً از انشین فارسی میانه گرفته شده:
فارسی میانه: anšin
فارسی باستان: niš - ( ریشه اوستایی: niš - , به معنی نشستن )
هیچ شواهدی وجود ندارد که این ریشه از ترکی باشد.
منبع:
MacKenzie, D. N. A Concise Pahlavi Dictionary. Oxford, 1971.
Skj�rv�, Introduction to Middle Persian, 2009.
- - -
۴. ادعای �گستردن، گستره و سایر مشتقات از پسوندهای ترکی هستند�
فارسی کاملاً یک زبان نیمه تصریفی و نیمه التصاقی است که می تواند با پسوندهای داخلی و صرف فعل ها و اسامی مشتقات بسازد.
پسوندهای - ان، - ه، - ه نده، - ش، - اند از فارسی میانه و باستان آمده اند و هیچ گونه منبع علمی ترکی برای آن ها وجود ندارد.
مثال:
گستردن ← گست ر د ن → کاملاً مسیر فارسی دارد، هیچ منبع ترکی ندارد.
منابع:
Lazard, Grammaire du persan contemporain, 1992.
Windfuhr, The Iranian Languages, 2009.
- - -
۵. جمع بندی
فارسی زبان هندوایرانی است، نه شاخه ای از ترکی.
ادعاهای �همه فعل ها از ترکی هستند�، �گسستن از کسمک ترکی است� یا �نشین از انشین ترکی است� هیچ پایهٔ علمی ندارند.
ریشه ها و گرامر فارسی کاملاً با زبان های اوستایی، پهلوی و فارسی باستان قابل ردیابی هستند.
منابع معتبر علمی ( Windfuhr, Lazard, Mayrhofer, Schmitt, MacKenzie ) همگی این نکات را تایید می کنند.
- - -

ترکی هست از کسلدی اصلا در اوستا این کلمه وجود ندارد همه فعلهای فارسی ترکی هستند
عارف جان چیزهایی که گفتی هر کدام یک کلمه جداست همه رو با هم میکس کردی
کوستاح: از کوسمک و قهر کردن و پررویی در ترکی میاد
انداختن از ان به معنای نزد و جلو میاد، یعنی چیزی رو نزد یا جلوی کسی قرار بدی یا بزاری، نزد خودش از انزده یعنی جلوی شما همچنین با انیش که نشستن ازش میاد یک ریشه هست
...
[مشاهده متن کامل]

گسستن از کسلدی یعنی بریدن ترکی از ریشه کسمک هست، تا الان هرچی فعل بررسی کردم تورکی بوده، حقیقت رو به مردم نگفتن این زبان نیمه التصاقی با گرامر ترکی هست تمام کلمات ساختشون بر گرامر ترکی هست، فقط تنها تفاوت کوچک جدا شدن ضمایر و حروف ربط هست که اونم فقط جدا نوشته میشه ولی در تلفظ چسبیده هست، رفتی که، رفتیکه، گفته هایشانرا

گستاخ ترکی هست کوستاخ, از کیسمک یعنی قهر کردن، خشمگبن شدن و پر رو بازی دراوردن، یعنی حرفهایی بزنی کن به قهر و دوری منتج بشه
عارف جان تمام فارسی ترکی هست فعلها ترکی هست میگی حال فهمیدی چرا با المانی زبونمون یکیه، گسترش از گسترمک هست بعنی نشان دادن قالی را گسترید یعنی قالی رو نشان داد منتها چون برای نشان دادن قالی بایستی پهن
...
[مشاهده متن کامل]
بشه از اول گسترش به معنی توسعه تمده ولی بیشتر شعرها همان معنی نشان دادن هست، مگه زبانهای هند اروپایی التصاقی هستند که اینهمه پسوند و صرف داره، گستر، گشترده، گستردن، گستریدن, گسترنده، گسترش، گستران. نمیبینی اینا همش پسوندهای ترکی هست اقا کدوم زبان هند اروپایی به صورت التصاقی کلمات ساخته میشوند و صرف میشن، تمام فارسی ترکی هشت این زبان گویشی از ترکی بوده از اول که اروم اروم ریختی نیمه التصاقی به خودش گرفته

هیچکس نمیتونه این فعل رو صرف کنه و همه گیج شدن، اولا گرامر فارسی کاملا ترکی هست اگر اینو تا الان نفهمیدین باید بگم از زبانشناسی هیچی نمیدونید و لازمه برای اینکه فارسی رو خوب یاد بگیرید گرامر ترکی رو کاملا
...
[مشاهده متن کامل]
بلد باشید بعدش خواهید فهمید چرا ته اینهه کلمه ده و نده داریم، اینجا هم این فعل از اول کسلدی بوده فعل رو از حالت اولیه گرامری خودش خارج کردین و باهاش گسستن رو ساختین معلومه صرفش سخت میشه چون این دوتا با هم زمین تا اسمون فرق میکنند بعدش گرامر ل از ترکی به فارسی ورود پیدا نکرده و این معدود مواردی هست میبنیم این پسوند در فارسی هم هست مثال سات و ساتلدی این حالت ناگذرا در فارسی وجود نداره به این مدل، میدونم میخاین بگین برو بابا اینا توی اوستا هست نه عزیزان دارین بشدت خودتون رو گول میزنید تا پهلوی اره ولی چیزهایی که ترکی هست جز محالات هست در اوستا باشد کلمه معادل در اوستا هم بقول خودتون سعید هست. لذا هیچ ربطی به هم ندارند

فرتاش جان همه فعلهای فارسی ترکی هست درست استنباط کردی حالتهای گرامری رو و خوب به نشین رسیدی برام جالب بود، ولی یه جا اشتباه داری و اون اینه که نشین از انشین ترکی یعنی بنشین هست اینقدر ساده، گسستن از کسمک
...
[مشاهده متن کامل]
هست، از کسلدی یعنی شروعش از این حالت خاص امری میشه بکسلدی و تغیرات از اینجا شروع میشه، با تغیر استرس و خوانش ک هم به گ تبدیل میشه بگسلدی و به در اوردن ریشه و خروج از حالت لازم به بگسست رسیده و بعد از مصدذ سازی شده گسستن این نشون میده فارسی یک کلمه ترکی رو چجوری با قاعده های ترکی جلو میبره و کلمه میسازه فقط تنها مشکل تغیر در استرس یک سیلاب بود . نهایتا از کسلدی به گسستن رسیدین، و کلمات داخل اوشتا اصلا ربطی به این نداره سعید هست، هیچ ربطی نداره

اقای کیانی برای این چی توضیح داری که ترکی هست از کسمک، خیلی تابلو هست انکارش کنبد مخصوصا که میگید توی اوستا هم هست این یعنی هر چی تا الان گفتین در اوشتا بوده کاملا بی اعتبار هست
گوش بدین ببینید که چطور همه فعلهای فارسی ترکی هست، همین فعل در ترکی کسلدی یعنی بریده شد امریش بکسلدی با یک تغیر جزیی در تلفظ به کسلدی رو به صورت بگ سلدی تلفظ کردن اینجا هم خوانش متفاوت شده هم ک به گ تبدیل
...
[مشاهده متن کامل]
شده است، و مشتقات بعدی ازش ساخته، امریش میشه بکس یعنی ببر، ولی با تغیرات ایجاد شده در سیلاب کلمه امریش میشه بکسل یا بگسل یعنی جدا کن

اون چیزی که میگین در پهلوی و اوستا هست هیچ ربطی نداره به این کلمه درسته معانی یکسانی داره ولی خیچ ربط بهم نداره
اقای او یکی ز دلایلی که برخی فعلهای ترکی حالت متعدی و گذرا هر دو در فارسی هست و برخی نیشت بخاطر تداخل با کلمات دیگه هست مثال استندی، استدی هر دو صیغه هست ولی اخوندی و اخودی، حالا اخودی رو امری کن میشه بخود. نمیشه، برای کسلدی هم امری میشه بکس. bekes, همتونو سرکار گذاشتن این زبان کلا ترکی هست
اوستا؟بابا جان این تابلوترین فعل ترکی هست که دیدم، کسیلدی از کسمک یعنی بریده شدن، پاره شدن ، قطع شدن. کسلدی شده بکسلدی بعدشم به صورت بگسلدی هم میگن، هم با ک هم با گ، حالا از همین ریشه، گسستن، گسست، اینقدر واضح، یعنی چهید که میگین توی اوستا هست چه ربطی به گسست داره
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

گسستنگسستنگسستنگسستن
خدمت جناب O عرض شود که بن کنونی ( بن مضارع ) گسستن گسل است و با ان مصدر قیاسی گسلیدن ساخته می شود که مسبب ان گسلانیدن است. جهت اطلاع شما، بن کنونی خفتن خواب نیست، بلکه خسپ یا خسب است که مصدر قیاسی خسپیدن
...
[مشاهده متن کامل]
یا خسبیدن دارد. در زبان پارسی میانه ( پهلوی ) نیز چنین بوده است. فعل خوابیدن فعلی جداگانه است، اگرچه هم معنی.

جدا کردن
سوا کردن
گسستن
می گُسَسَم می گسسیم
می گسسی می گسسید
می گسسد می گسسند
گسساندن
می گُسَسانم می گسسانید
می گسسانی می گسسانیم
می گسساند می گسسانند
این رفتارها رابطه مان را از هم می گسساند.
همانطور که دوستان گفتند گسستن از ویسیستن آمده و ویسیستن همان بوسیدن است و بوسیدن همان باستیدن و باستان و . . . . می باشد که همگی به چم جدا شدن است
بوستن همچنان در زبان مازندرانی به چم پاره شدن است و کاری که در هنگام بوسیدن رخ میدهد همان جداییست و باستان به چم جدا شده ( دور افتاده ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

در گستاخ و گسیختن به گس تاخ / گس ایختن می رسیم که گس به چم توزیع شده می باشد و در گیس نیز میتوان گونه دیگر از آنرا دید و واژه گسترش نیز از آن ساخته شده.
گسیختن = گس ایختن = توزیع فعل
ایختن/ایخت = فعل
انداختن=اند ( قدر و مقدار ) داختن
دوختن یا داختن یا ایختن = فعل
که دوختن بعدها برای دوزندگی و داختن برای انجام کار ( پر داخت ) و ایختن به دست فراموشی سپرده شد
آیا اکنون دریافتید چرا زبان المانی با اریایی ریشه یکسانی دارد؟
هیختن / چیختن المانی همانیست که ما از یاد بردیم اما انان بهره میبرند
ولفنشتاین ( Wolfenstein ) = اسکان گرگها که در زبان مازندرانی به گرگ فارسی ورگ میگویند به همان دلیل که واو را فارس ها به گ دگر کردند به چم اسکان گرگها می باشد و گرگ همان ورگ می باشد و اشتاین همان استان امروزی ماست = جایگاه
و هسته / هست / است / اشت گونه های دیگر انند و در استفعال ( است فعال ) است همان نهادینه شده یا استقرار یافته اریاییست که در زبان عربی بدست ایرانیان جاسازی شد

گسستن به معنی قطع کردن، بریدن، شکستن و جدا کردن است
منابع• https://images.app.goo.gl/xpZLkuYAmMiXdgqr8
بررسیِ کارواژه هایِ " گُسَستن، ویسیستَن، ویساندن، گُساندن، گُسیختَن":
کارواژه یِ " ویسیستَن" در زبانِ پارسیِ میانه به چمِ "شکستن، جدا شدن" بوده است.
فروکاهشِ کارواژه یِ " ویسیستَن" به تکواژها:
1 - پیشوندِ "وی"
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوندِ " وی " بیشتر در پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " گُ " در آمده است. "وی" در اینجا عملگری برای نشان دادنِ "دوری، جدایِش" است.
پیشوندِ " وی" کارکردِ یکسانی با پیشوندِ " dis" در زبانهای اروپایی دارد.
( در اینباره می توانید به پی نوشتِ اینجانب در زیر واژه یِ " وی" مراجعه کنید. )
2 - "سی /سَ":
واژه یِ " سَئیدَ یا سیدَ" در زبانِ اوستایی به چمِ " جدا کردن" بوده که گذشته/مجهولیِ آن " سیستَ" است ( PPfP در فرتورِ زیر به همین اشاره دارد ) و واژه یِ " سَئی" نیز به چمِ " یتیم، یتیم شده، رهاشده، جداشده" بوده است.
از سوی دیگر، دیسه یِ کهن ترِ کارواژه یِ "گُسستَن"، " ویسیستَن" یا " گُسیستَن" بوده و از آنجایی که " گُ/وی" پیشوند هست، " سیستَن" برجای می ماند.
این کارواژه درست بمانندِ کارواژه یِ " نِشَستَن" هست. دیسه یِ کهن ترِ واژه یِ " نِشَستَن"، " نیشیستَن" بوده که در آن " نِ یا نی" پیشوند است و آنچه می ماند، "شیستَن" است که "شی یا خشی" در زبانِ اوستایی به چمِ " جای گرفتن" بوده است. "سیستَن" بمانندِ "شیستَن" که به " شَستَن" دگرواخته شده، " سَستن" شده است ( به دلیلهای دستورزبانی ) . بُن کنونیِ "نشستَن"، "نِشین ( نِ. شین ) " و بُن کنونیِ " گُسَستَن/ویسیستَن"، "گُسین ( گُ. سین ) /ویسین ( وی. سین ) " بوده است. گذرایِ کارواژه یِ " نِشستَن"، " نِشاندَن" است؛ از همین رو به آسانی می توان دریافت که کارواژه یِ " گُساندَن/ویساندَن" به چمِ "جداکردن" در زبانِ پارسیِ میانه، گذرایِ کارواژه یِ "گُسستَن/ویسیستَن" است.
3 - نشانه یِ مصدریِ " ستَن":
نشانه یِ مصدریِ " ستَن" ناگذراساز بوده است؛ از همین رو در فرتورِ زیر روبرویِ کارواژه یِ " ویسیستَن/گُسستَن"، واژه یِ " گُسیلاندن" را که گذراست، خط زدم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته1: در فرتورِ زیر واژه یِ ( avisinishn ) دارایِ سه تکواژ است:
1 - avi ( پیشوندِ کهن ) 2 - سین ( همان بُن کنونیِ "سیستَن/سَستَن" ) 3 - ایشن ( که همان پسوندِ نامسازِ " ِش" در پارسی کنونی است ) .
نکته2:
2 - کارواژه یِ " گُسیختن" نیز از پیشوندِ گُ، سَ، نشانه مصدریِ ( - یختن برآمده از کارواژه یِ هیختَن ) ساخته شده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
به آسانی می توان برپایه یِ ریشه یابیِ بالا از کارواژه یِ "سَستَن" و " ساندَن" به همراهِ پیشوندهایِ دیگری همچون ( پَر، فرو، . . . ) بهره برد و نوکارواژگانِ زیبایی را پدید آورد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - بخشِ 1547 از نبیگِ " فرهنگنامه ایرانیِ کهن Altiranisches Woerterbuch" نوشته یِ " Christian Bartholomae".
2 - تارنمایِ ویکی پدیا "فعل در زبان پارسی میانه"

گسستنگسستن
گسل بگسل - گسل گسلان چون خور خوران -
وان دیگر گسلان انست که گویی
پیوند گسست از من و رفتش گسلان
چون اب که میرود ز سرچشمه روان
گسلم گسلی گسلد
گسلیم گسلید گسلند
گسستم گسستی گسست
گسستیم گسستید گسستند
گسستن
فعل دستوریش چی میشه؟
مثلا خفتن - بخواب
بگسر؟
بگس؟
بگسَهْ؟
برهم زدن
از لحاظ حقوقی=برهم زدن عقد
از هم در رفتن / گسستن
از هم جدا کردن
رها شدن
گسستن: در پهلوی وسستن wisistan بوده است.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 184 )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)