شاه دیگر روز باغ آراست خوب
تختها بنهاد و برگسترد بوب.
رودکی.
چندین حریر حله که گسترد بر درخت مانا که برزدند به قرقوب وشوشتر.
کسایی.
پشک آمد بر شاخ و بر درخت گسترد رداهای طیلسان.
بوالعباس عباسی.
بگسترد فرشی ز دیبای چین که گفتی مگر آسمان شد زمین.
فردوسی.
بگسترد فرشی بر او شاهوارنشستند هر کس که بودش به کار.
فردوسی.
درختی زدند از بر گاه شاه ( کیخسرو )کجا سایه گسترد بر تاج و گاه.
فردوسی.
تو از بینوایی خطا کرده ای به راه بلا دام گسترده ای.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
به خراسان در تا فرش بگسترده ست گرد کرده ست از او عهد و وفا دامن.
ناصرخسرو.
چو یزدان بگسترد فرش جلالت تو اندر جهان فرش نیکی بگستر.
ناصرخسرو.
بفرمود تا در میان سرای او بساطی بگستردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و دیده داد و عدل بیدار گشت و بساط امن و امان گسترده شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).این حصیری که کسی میگسترد
گرنه پیوندد بهم بادش برد.
مولوی.
فروماندم از شکر چندین کرم همان به که دست دعا گسترم.
سعدی ( بوستان ).
چنان خوان پهن کرم گستردکه سیمرغ در قاف روزی خورد.
سعدی.
در ترکیب های داد، عدل ، میثاق ، دین ، شکایت به معانی توسعه و انتشار آید : خداوند ما نوح فرخ نژاد
که بر شهریاران بگسترد داد.
ابوشکور.
میان عاشقان اندر یکی میثاق گستردی جفا کردی هر آن کس را که برگشتی ز میثاقش.
منوچهری.
و عدل و سیر نیکو بر مسلمانان بگسترد. ( تاریخ سیستان ).بیشتر بخوانید ...