گستاخ گردیدن

لغت نامه دهخدا

گستاخ گردیدن. [ گ ُ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) بیشرم گردیدن. بی حیا شدن. دلیر گردیدن. جسور شدن :
بدان تا تو گستاخ گردی بدوی
فروماند اندرجهان گفتگوی.
فردوسی.
رجوع به گستاخ شدن و گستاخ گشتن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - جسور شدن بی پروا شدن . ۲ - بی شرم شدن پررو شدن .

پیشنهاد کاربران

چشم سپید شدن . [ چ َ / چ ِ س َ / س ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مرادف چشم باختن . ( آنندراج ) . || بی حیا و گستاخ شدن . پررو و بی شرم شدن . || کور شدن و چشم سفید شدن . ( از فرهنگ نظام ) .

بپرس