تو سرو جویباری تو لاله بهاری
تو یار غمگساری تو حور دلربایی.
فرخی.
به گیتی مرا خود همین است و بس چه انده گسار و چه فریادرس.
فردوسی.
اگر رای میداری و روی یارهَمَت می بود هم بت میگسار.
اسدی.
انده گسار من شد و انده به من گذاشت وامق چه کرد در غم عذرا من آن کنم.
خاقانی.
تا برون شد سر شکارش بودکآمد آن خانه غمگسارش بود
بود بهرام روز و شب بشکار
گاه بر باد و گاه باده گسار.
نظامی.
می و نقل و سماع و یاری چندمیگساری و غمگساری چند.
نظامی.
گر از دلبری دل به تنگ آیدت وگر غمگساری به چنگ آیدت.
سعدی ( بوستان ).
همه روزه گر غم خوری غم مدارچو شب غمگسارت بود در کنار.
سعدی ( بوستان ).
دردی کش باده محبت مائیم پیمانه گسار بزم الفت مائیم
آیینه هفتادودو ملت مائیم
با این همه معنی تو و صورت مائیم.
شریف خان ( از آنندراج ).