گزیده سیر العارفین

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] گزیده سیر العارفین (مرآت المعانی). «مرآت المعانی به انضمام گزیده سیرالعارفین، از جمالی دهلوی» یکی از آثار منظومِ شاعر پارسی گوی هند، حامد جمالی دهلوی است. این اثر از نوع تعریف نامه هایی است که پاره ای از صوفیان در باب تعریف الفاظ و اصطلاحات شعر صوفیانه پارسی، نظیر زلف و روی، چشم و ابرو، خط و خال، می و میخانه و خرابات نوشته اند و از لحاظی شبیه به گلشن راز شیخ محمود شبستری است. این کتاب مشتمل بر «سیرالعارفین» دهلوی نیز هست. این اثر علاوه بر اطلاعات ارزشمند و گاه دست اوّلی که درباره وضع تصوّف در اواخر قرن نهم و اوائل قرن دهم در اختیار ما می گذارد، ما را با حالات و افکار و سفرهای نویسنده به شهرهای مختلف کشورهای عربی و بخصوص شهرهای ایران و همچنین نثر پارسی نویسنده آشنا می سازد. البته در این کتاب فقط بخش کوچکی از این اثر، انتخاب شده و با تصحیح قیاسی بعضی از کلمات و عبارات، چاپ شده است. این بخشها درباره مشایخی است که نام آنها برای ما در ایران هم آشناست؛ مانند بهاءالدین زکریا ملتان، فخرالدین عراقی، شیخ سماءالدین که مرشد جمالی بوده و در مرآت المعانی هم از او یاد شده است. جمالی در بیان سبب تألیف کتاب می گوید که دل او آیینه ای است که اسرار لوح ازل در آن تابیده و منظور وی گشته است. به عبارت دیگر، صورت معشوق الهی که نماینده حسن و جمال است، در این آیینه منعکس شده است. در نتیجه، مردم که خاطر جمالی را حسن انگیز دیده اند از او درباره معانی اجزای این صورت که عبارت از زلف و خد و خال و روی و موی و گیسو و چشم و ابرو و قد و میان و دهن و خط و ساعد است، از وی سوال کرده اند. این یک دسته از الفاظی است که جمالی درباره معانی رمزی آنها توضیح داده است. دسته دوم الفاظی است که به میخانه و می خواری مربوط می شود؛ از جمله ساقی و جام و می و باده و شراب و می فروش و رند و قلاّش. دست سوّمِ الفاظ مربوط به بت پرستی است؛ از جمله بت و بتخانه و زنّار و کفر. دسته چهارم، الفاظی است که به احوال و مقامات مربوط می شود و جزو اصطلاحات کلاسیک تصوّف است؛ از قبیل صبر و شکر و تسلیم و رضا و سکر و صحو و قرب و بعد. در ضمن، دربار معانی پاره ای از اصطلاحات و تعابیر صوفیانه دیگر؛ مانند شاهدبازی، شاهدپرستی، سلامت و ملامت، همچنین بعضی از مسائل عرفانی؛ مانند برتری ولایت از نبوت توضیح داده است. جمالی همه این الفاظ و اصطلاحات را «اصطلاح صوفیان» می نامد.
مثنوی مرآت المعانی روی هم رفته شامل 890 بیت است و در این ابیات عمدتاً الفاظی که جنبه رمزی دارد و در زبان شعر صوفیانه به کار می رود، تعریف شده است. جمالی مطابق معمول در مقدماتی، در طی چهار فصل تمهید می کند، ابتدا در توحید باری تعالی و سپس در نعت پیامبر اکرم(ص) و در مدح شیخ سماءالدین که پیر و مرشد مصنّف بوده است. پس از آن به بیان سبب تألیف این اثر می پردازد. پس از این مقدمات، مصنّف تعاریف خود را با بیان معنای «روی» که همان وجه الله است، آغاز می کند و آن را ذات الهی می داند. مزایایی که این مثنوی نسبت به تعریف نامه های دیگر دارد، بیش از اینهاست. لیکن برای تحقیق و بررسی معانی الفاظ رمزی در شعر صوفیانه عاشقانه پارسی و مسأله تأویل در زبان این نوع شعر، اثری است نسبتاً اصیل، و بی شک یکی از مهمترین آثاری است که تألیف شده است.
جمالی در مثنوی مرآت المعانی روشی که برای بیان معنای هر لفظ و اصطلاح در پیش می گیرد این است که ارتباط آن را با الفاظ دیگر نیز ملحوظ می کند. به عبارت دیگر، در مورد اعضای صورت و بدن معشوق، هر عضوی را نه به تنهایی و استقلال؛ بلکه همراه با اعضای دیگر و در یک مجموعه در نظر می گیرد، همان گونه که در واقع و نفس الامر چنین است؛ مثلاً در هنگام بیان معنای روی، نقش زلف و همچنین اجزای چهره؛ یعنی چشم و ابرو و خط و خال را نیز در نظر می گیرد. حتی خود چشم را هم وقتی می خواهد بررسی کند، پس از بیان معنای آن، به معنای مژگان و غمزه و حتی حالتهای خواب و مستی که به چشم، دست می دهد، اشاره می کند. نکته دیگری که در مورد روش جمالی برای بیان معانی اصطلاحات، به خصوص اسامی اعضای بدن معشوق باید بدان توجه کرد، این است که این اعضاء در تعاریف جمالی جنبه ساکن ندارد، بلکه وی آنها را از لحاظ کاری که انجام می دهند و جنبه دینامیک به خود می گیرد؛ مثلاً در تعریف دهان می گوید که سرّ خفی است. سپس صفت تنگی دهان را شرح می دهد و می گوید که پای اندیشه در راه باریک دهان لنگ می شود. پس از آن کار دهان، یعنی سخن گفتن و خندیدن، را شرح می دهد و می گوید که دهان جایی است که کلام حق از آن بیرون می آید و فعل دیگر دهان خندیدن است و خنده نشانه سرّ است که در دهان پنهان بوده است. برای درک بهتر معنای خنده باید معنای لب را هم شناخت. لب که صفت آن شیرینی است، خود جویی است از لطف خدا و آبی که در این جوی روان است، باغ جان را آبیاری می کند و درختان و گیاهان عالم جان را نشو و نما می دهد و آنها را تازه می گرداند. از لب که جوی لطف است، نفس الرحمان بیرون می آید. نغمه ای از همین دم است که چون در مریم دمیدند، روح عیسی (ع) از آن پدید آمد. پس لب عیسی هم در این عالم خود دارای همین خاصیت است و از برکت آن است که مرده زنده می شود. کار دیگر لب بوسیدن است و بوسه ربودن از آن. چون لب درواز دهان است، بوسه ربودن از آن گشودن درِ دولت است و این هم البته از لطف خداست. کار دیگر لب خندیدن است، و خنده باز شدن درِ دهان و پیدا شدن دندانهاست که خود نماینده گوهر اسرار است. این خنده اگر به سوی عاشقان باشد، جان آزاده ایشان را بنده خویش می گرداند. علاوه بر این که جمالی سعی کرده است، هر عضو اصلی را با اعضای فرعی و حالتهای آن عضو در نظر گیرد. تعداد اعضایی هم که در این مثنوی ذکر کرده است، از رسائل مشابه؛ مثلاً گلشن راز شبستری و مرآت عشاق و رشف الالحاظ فی کشف الالفاظ بیشتر است. علاوه بر روی و اسامی وابسته بدان؛ یعنی زلف و خط و خال و چشم و ابرو و دهان و لب، ساعد و دست و انگشتان آن، قامت و سایه آن، پای و انگشتان آن، و میان معشوق که همچون موی باریک است، شرح داده شده است. در مورد الفاظ دیگری که در غزل صوفیانه پارسی به کار می رود؛ مانند کفر و بت و بتخانه و می و میخانه و شراب و ساقی و غیره نیز این حکم تا حدودی صادق است. درباره «سیرالعارفین» که مصحح آن را به کتاب الحاق نموده است، گفته می شود که این کتاب در واقع اولیاءنامه ای است؛ همانند تذکره الاولیاء فریدالدین عطار نیشابوری، که جمالی آن را در شرح احوال سیزده تن از مشایخ صوفی هند، در حدود سال 940 ق نوشته است. جمالی که خود را در این کتاب گاه «احقرالانام» و گاه «درویش جمالی» می خواند، در مسافرتهایی که به مکه و شام و بین النهرین و ایران کرده بود، دوستانش از وی درخواست کردند تا درباره اولیائی که در این سفرها دیده است، کتابی بنویسد؛ ولی او از انجام این کار سرباز زد و در عوض به نوشتن شرح حال تنی چند از مشایخ هند پرداخت. این مشایخ عبارت اند از: شیخ معین الدین چشتی، بهاءالدین زکریا ملتانی، قطب الدین بختیار کاکی، فریدالدین گنج شکر، صدرالدین عارف، نظام الدین اولیاء، رکن الدین ابوالفتح ملتانی، نجیب الدین متوکل، حمیدالدین ناگوری، جلال الدین تبریزی، نصیرالدین محمود چراغ دهلوی، جلال الدین مخدوم جهانیان، شیخ سماءالدین کنبوه.
در ضمن شرح حال این مشایخ، از پاره ای از مریدان ایشان نیز یاد شده است؛ مثلاً در ضمن شرح حال بهاءالدین زکریا، از شیخ فخرالدین عراقی و کتاب لمعات او یاد شده است. اولیاء نام جمالی به نثر است؛ ولی در ابتدای ذکر هر یک از مشایخ فوق ابیاتی هم در نعت وی سروده و سپس اوصافی را به تقلید از تذکره الاولیای عطار از برای شیخ مورد نظر ذکر نموده است. جمالی در نوشتن این کتاب از منابع مختلف استفاده کرده است؛ ولی در عین حال پاره ای از مشاهدات خود را نیز ذکر کرده است. اهمیت این اثر نیز در ذکر همین مشاهدات و تجربه های شخصی نویسنده است؛ مثلاً، وی در بغداد شیخی را می بیند به نام شهاب الدین احمد، که صاحب سجاده و نماینده طریق شهاب الدین سهروردی است. در شیراز با مردی به نام نظام الدین محمود ملاقات می کند که از مریدان شاه نعمت الله ولی است. در هرات با عبدالرحمان جامی ملاقات می کند و با او درباره لمعات عراقی بحث می کند. بیشتر تجربه ها و مشاهدات نویسنده در فصلی آمده است که وی درباره شیخ و مرشد خود شیخ سماءالدین کنبوه نوشته است.
مثنوی مرآت المعانی را نخست مرحوم محقق، آقای حمیدالدین، قصد داشت به روش انتقادی تصحیح و سپس چاپ کند. برای این منظور وی عکس چهار نسخه خطی از این اثر را تهیه کرده بود، لیکن مرگ او در سال 1979 م مانع از ادامه کار گردید. پس از فوت او، همسرش خانم نورالدین این عکسها را همراه با یادداشتهای حمیدالدین درباره جمالی در اختیار آقای گوکل آلپای تکین، ویراستار «سلسله متون و منابع فرهنگ و ادبیات شرق» در دانشگاه هاروارد، قرار داد و او نیز یادداشتهای آن مرحوم را تنظیم کرد و همراه با متن نسخه ها به صورت فاکسیمیله در سال 1984م چاپ کرد. از این چهار نسخه فقط یکی کامل است و آن متعلق به کتابخانه رضا، در رامپور هندوستان است. سه نسخه دیگر که متعلق به کتابخانه دانشگاه پنجاب است، ناقص است. مصحّح محترم آقای نصرالله پورجوادی با دیدن این اثر و مطالعه آن بی درنگ پی به اهمیت آن برده و درصدد برآمده تا آن را به صورت انتقادی تصحیح و چاپ کند و بدین ترتیب کار ناتمام مرحوم حمیدالدین را هم به سرانجامی برساند. برای این منظور، سعی کرده نسخه های دیگری از این مثنوی را به دست آورد. در فهرست کتابهای خطی فارسی پاکستان، به اهتمام احمد منزوی یازده نسخه خطی معرفی شده است و مصحح دو نسخه قدیمی را که متعلق به کتابخانه گنج بخش بود، را به دست آورده و بدین ترتیب کار تصحیح انتقادی را با شش نسخه خطی انجام داده است. مصحح در تصحیح این متن، بیشتر بر قرائت نسخه کتابخانه رضا که کاملترین نسخه هاست تکیه کرده؛ ولی آن را اصل قرار نداده، بلکه به روش التقاطی عمل کرده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس