گزید

/gazid/

لغت نامه دهخدا

گزید. [ گ َ ] ( اِ ) باج و خراج. ( آنندراج ) ( غیاث ). مالی که از رعایا همه ساله میگیرند. || زری که از کفار ذمی ستانند. ( برهان ). جزیه که کفار ستانند. ( آنندراج ) ( غیاث ). رجوع به گزیت شود. || هدیه و تحفه و رشوت. ( برهان ).

گزید. [ گ ُ ] ( اِ ) نام بازیی است که آن را خربنده و مراد میگویند. ( برهان ). گزیده. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نام بازیی که آنرا خربنده و مراد می گفتند .

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
واژه ی گزید از ریشه ی واژه ی گزیدن فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

گزیدگزیدگزیدگزید
گزید هم نیش زد میشه هم گاز گرفت میشه هم نوک زد میشه
نیش زد
گاز گرفت
نوک زد
گزید یعنی گاز گرفت و نیش زد
نیش زد
گازگرفت
گزید= گازگرفت
چون حق تعالی بنده ای را گزید.
گزید: نظر کردن ، قبول کردن ،
گازگرفت مثال لب گزید

باج و حراج

بپرس