گزی

لغت نامه دهخدا

گزی. [ گ َ ] ( ص ) گزنده :
به باد سرد توان کرد آتش حدثان
که آتش حدثان همچو آتشی است گزی.
منوچهری.

گزی. [ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 142000گزی جنوب میناب ، سر راه مالرو جاسک به میناب. هوای آن گرم و دارای 20 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

گزی. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ارداک شهرستان مشهد، واقع در 11هزارگزی شمال مشهد و جنوب کشف رود. هوای آن معتدل و دارای 31 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

گزی. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شهرنوبالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 54 هزارگزی باختر طیبات. هوای آن معتدل و دارای 131 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و تریاک و بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

از لهجه های ایرانی که در گز ( نزدیک اصفهان ) بدان گفتگو میکنند .
( صفت ) گزنده : بباد سرد توان کرد آتش حدثان که آتش حدثان همچو آتشی است گزی . ( منوچهری )
دهی در بندرعباس و مشهد

گویش مازنی

/gazi/ شاخ حجامت & زهرآگین & زهرآگین & کرم سیاه رنگ پشمالو که از برگ کلم، گزنه و بعضی از گیاهان تغذیه کند

دانشنامه آزاد فارسی

گَزی
از گویش های مرکزی ایران در گروه جنوب غربی، رایج در گز. گزی با سدهی، کفرونی و ورزنه ای، مجموعة گویشی جنوب غربی، از گویش های مرکزی ایران، را تشکیل می دهد. در گزی جنس دستوری وجود ندارد؛ پسوند اشاره é است و پسوند نکره ساز i ـ ؛ مضاف الیه قبل از مضاف می آید؛ و موصوف قبل از صفت قرار می گیرد. از واژه های گزی: ayn «دهان»، xul «خاکستر» و xux «خواهر».
50010800

پیشنهاد کاربران

در گویش گلباف از توابع کرمان به معنی مسخره کردن است
دهستانی است از توابع بختیاری که روستاهای خلیل آباد و دولت آبادخاکی و اوج بغاز در محدوده آن قرار دارد. زمستانی سرد وبرف گیر و تابستانهای خنک و زیبایی دارد

بپرس