نیامد جهان آفرین را پسند
از ایشان به ایشان رسید آن گزند.
فردوسی.
نه حله ای کز آب مر او را رسد گزندنه حله ای کز آتش او را بود زیان.
فرخی.
گر گزندت رسد ز خلق مرنج که نه راحت رسد ز خلق نه رنج.
سعدی ( گلستان ).
که وی در حصاری گریزد بلندرسد کشور بیگنه را گزند.
سعدی ( بوستان ).