گزند اوردن

لغت نامه دهخدا

( گزند آوردن ) گزند آوردن. [ گ َ زَ وَ دَ ] ( مص مرکب )صدمه رساندن. آسیب آوردن. آزار رساندن :
گر درم داری گزند آرد بدین
بفکن او را گرم و درویشی گزین.
رودکی.
به تیر و کمان و به تیغ و کمند
بکوشد که بر دشمن آرد گزند.
فردوسی.
و رجوع به گزند شود.

فرهنگ فارسی

( گزند آوردن ) ( مصدر ) آسیب رساندن صدمه رساندن .

پیشنهاد کاربران

بپرس