گزم

لغت نامه دهخدا

گزم. [ گ َ ] ( اِ ) درخت گز را گویند و به عربی طرفاء خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). به هندی جهاو گویند. ( غیاث ). رجوع به گز و طرفا شود.

گزم. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خبربخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 75000گزی جنوب باختری بافت و 2000گزی خاور راه مالرو خبر به ده سرد. هوای آن سرد و دارای 127 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعه باغ ایران جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

گزم. [ گ ُ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گیکان بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 21000گزی شمال بافت و 2000گزی خاور راه فرعی بافت به قلعه عسکر و دارای 10 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

دهی در شهرستان سیرجان

پیشنهاد کاربران

گزم یا یزم به معمای وحشتناک
گزم به ترکی به معنای نور چشم میباشد
معنی گزم ازکلمه ترکی گزم ( کسره گاف و ز ) به معنی چشمم گرفته شده دهیار۱۴۰۱

بپرس