گزایش کردن

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آسیب رساننده آزار دهنده گزنده : نه از تخم ایرج زمین پاک شد نه زهر گزاینده تریاک شد . ۲ - مجازات کننده کیفر دهنده : گزایند. هر که جوید بدی ( خدا ) فزایند. فر. ایزدی . ۳ - موهن زننده : بگفت آن گزاینده پیغام اوی همانا که بد زان سخن کام اوی .

پیشنهاد کاربران

بپرس