گزافه گو ی

فرهنگ فارسی

( گزافه گو ی ) ( صفت ) ۱ - لافزن بیهوده گوی . ۲ - اغراق گو . ۳ - پر حرف : نوش لب زان منش که خوی بود زن بد وزن گزافه گوی بود . ( هفت پیکر )

پیشنهاد کاربران

لافنده . [ ف َدَ / دِ ] ( نف ) آنکه لافد. آنکه لاف زند : از این لافندگان و آوازجویان بگذر ای حجت که تو مرد حق و زهدی نه مرد لاف و آوازی . ناصرخسرو.

بپرس