( گزاف گو ی ) ( صفت ) ۱ - لافزن بیهوده گوی : خردمندان دانستندی که نه چنانست و سری می جنبانیدندی و پوشیده خنده میزدندی که وی گزاف گوی است . ۲ - اغراق گو . ۳ - پر حرف .
مترادف ها
grandiloquent(صفت)
غلنبه، غلیظ، گزاف گوی، قلمبه نویس
پیشنهاد کاربران
لافنده . [ ف َدَ / دِ ] ( نف ) آنکه لافد. آنکه لاف زند : از این لافندگان و آوازجویان بگذر ای حجت که تو مرد حق و زهدی نه مرد لاف و آوازی . ناصرخسرو.