گزاره کردن. [ گ ُ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گذشتن. عبور کردن : سنان چه باید برنیزه ای کنی کز پیل همی گزاره کند تیرهای بی پیکان.فرخی.گزاره کرد سپه را به ده دوازده رودبه مرکبان بیابان نورد کوه گزار.فرخی.چو ماه دلشده با آفتاب روشن روی گزاره کرد بدین رو همی دو روز و دو شب.فرخی.