لغت نامه دهخدا
ترکیب ها:
- پیام گزار. پیغام گزار. حقگزار. خوابگزار. شکرگزار. مصلحت گزار. نمازگزار و رجوع به گزاردن و هر یک از این مدخلها شود.
|| ترک کننده. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) ادا که از ادا کردن بمعنی قرض پس دادن و نماز کردن باشد. ( برهان ). || خواب هم بنظر آمده که در مقابل بیداری است. ( برهان ) .
گزار. [ گ َ ] ( اِ ) نقش باریک و کم رنگ نقاشان و مصوران را نیز میگویند که اول میکشند بجهت اندام و اسلوب و بعد از آن رنگ آمیزی کرده پرداز میدهند. ( برهان ) ( رشیدی ) ( غیاث ).
گزار. [ گ ُ ] ( اِ ) نشتر حجام و فصاد را گویند. ( برهان ) ( رشیدی ) ( غیاث ).
فرهنگ فارسی
نقش باریک و کم رنگ نقاشان
فرهنگ معین
( ~ . ) (اِ. ) نیشتر حجام .
فرهنگ عمید
۱. = گزاردن
۲. گزارنده (در ترکیب با کلمه دیگر ): خدمتگزار، سپاسگزار، نمازگزار، خواب گزار.
۳. طرح و نقش.
۴. (نقاشی ) [قدیمی] طرح مدادی که روی کاغذ یا پارچه بکشند که بعد آن را رنگ آمیزی کنند.
مترادف ها
گزار
پیشنهاد کاربران
از آن برای ادا کردن، پرداختن و گزارش دادن استفاده میشود
سپاس گزار . شکر گزار . احترامگزار. خبرگزار. دیه گزار. وام گزار.
فرمان گزار. خواب گزار
سپاس گزار . شکر گزار . احترامگزار. خبرگزار. دیه گزار. وام گزار.
فرمان گزار. خواب گزار
گزاردن: به جای آوردن
تاریخ
-
گزاردن = بازگویی و وارسی رویداد ها ، گزارش -
کار و کنش ها و انجام دادن کار ( از ویچارتی سانسکریت )
گزار = فرونویسی و بازگویی رویدادها و کارهای انجام شده در گذشته = تاریخ
-
گزاردن = بازگویی و وارسی رویداد ها ، گزارش -
کار و کنش ها و انجام دادن کار ( از ویچارتی سانسکریت )
گزار = فرونویسی و بازگویی رویدادها و کارهای انجام شده در گذشته = تاریخ