گریه در گلو داش

لغت نامه دهخدا

گریه در گلو داشتن. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ دَ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از گریه موجود و مهیا داشتن.( آنندراج ). به حال گریه بودن. ( رشیدی ) :
ز همزبانی گل رنگ نیست بلبل را
که غنچه خندد واو گریه در گلو دارد.
ظهوری ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

نوسته. [ ت َ / ت ِ / ن َ وَ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) صدای گریه که در گلو پیچد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . گریه در گلو و فریاد، و ظاهراً تصحیف نیوشه است. ( از رشیدی ) . نیوشه هم به این معنی ظاهراً مصحف شنوشه = سنوسه = اشنوسه است ، چنانکه به اقرب احتمال در این بیت بدیع بلخی :
...
[مشاهده متن کامل]

اشک بارید و پس نیوشه گرفت
باز بفزود گفتهای دراز.
نیوشه مصحف شنوشه است. ( احوال رودکی تألیف سعید نفیسی ، از حاشیه برهان قاطع چ معین ) .

بپرس