گریزپای. [ گ ُ ] ( ص مرکب ) گریزپا : درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را.
نظیری نیشابوری.
رجوع به گریزپا شود.
فرهنگ فارسی
( گریز پا ی ) ۱ - فراری ( غلام کنیز و جز آنان ) : بروید ای حریفان . بکشید یار ما را بمن آورید آخر صنم گریز پا را . ( دیوان کبیر ) ۲ - آنکه در یک جا بند نشود . ۳ - بی دوام بی ثبات : چون بر سریر مملکت استقرار یافت دانست که دولت معشوقی بی وفاست و عمر حریفی گریز پاست .