گریزه پا ی

فرهنگ فارسی

( گریزه پا ی ) گریز پا : چون وفاتش نزدیک آمد خادم گفت : من بند. عاصی گریزه پای بودم غلی بر گردن من نه و بندی بر پای من ببند .

پیشنهاد کاربران

بپرس