گریخته

/gorixte/

مترادف گریخته: فراری، گریزان، متواری

معنی انگلیسی:
fled, runaway, fugitive

لغت نامه دهخدا

گریخته. [ گ ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) فرارکرده :
چه کشته چه خسته چه بگریخته
ز تن ساز کینه فروریخته.
فردوسی.
سرایها و مالهای گریختگان می جستند و آنچه می یافتند می ستدند. ( تاریخ بیهقی ). و غرض به دست آوردن گریختگان است. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به گریختن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) فرار کرده بسرعت دور شده جمع : گریختگان : چون پرتو شعور صاحب قران بی همال برین احوال افتاد بیان فوجین و ... را با پانصد سوار از عقب گریختگان روان ساخت .

پیشنهاد کاربران

فراری - گریزان / متواری
جسته، فراری، گریزان، متواری

جسته

بپرس