وز دست چو سنگ تو نمی یابد
مؤذن بمثل یکی گریبانی.
ناصرخسرو.
چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی.
ناصرخسرو.
چو بنمود در تسملو آن زره گریبانی از اوحدی گفت زه.
نظام قاری ( دیوان ص 182 ).
بنده را خلعت دهد صاحب برای بندگی چون گریبانی شود تو میشوی سرکش چرا.
اسماعیل ایمانی ( از آنندراج ).
|| پوستی را نیز گویند که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند. ( برهان ).